-
شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۰۲ ق.ظ
-
۶۶۶
متأسفانه بین اصحاب آیتالله بروجردی و گروهی از جوانان فدائیان اسلام، اختلافاتی پیدا شد و امثال شیخ علی لر و شیخ اسماعیل ملایری در مدرسه فیضیه با چوب و چماق به جان شهید سیدعبدالحسین واحدی و بقیه فدائیان اسلام افتادند و آنها را بیرون کردند!
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ مرحوم حجتالاسلام والمسلمین خسروشاهی در گفتوگو با روزنامه جوان به بیان برخی مطالب تاریخی پرداخته بود که در ادامه بخشی از آن تقدیم حضور علاقهمندان میشود؛
کلاً انگیزهتان برای رو آوردن به تحصیل علوم اسلامی چه بود؟
همانطور که اشاره کردم به دلیل فضای خانوادگی، به طور کاملاً خودجوش به این سلسله ملحق شدم! حدود ۱۴ سال داشتم که پدرم فوت کرد. من یکسالی خدمت والده مکرمه در تبریز و در منزل اخوی محترم آیتالله آقاسیداحمد خسروشاهی یا اخویهای دیگر بودم که امکانات مالی خوبی نداشتند و معاش خود من هم بعد از پدر، ابداً تعریف نداشت و وضعیت بسیار دشواری بود. در منزل آقا سیداحمد هم که بودم، در مدرسه طالبیه درس میخواندم و از لحاظ فکری، هیچ تناسبی با اخوی نداشتم، چون مثلاً ایشان خواندن روزنامه را حرام میدانست! دوره نهضت ملی هم بود و مگر میشد روزنامه نخواند؟ ایشان برادر بزرگتر و مجتهد برجستهای بودند و احترامشان واجب. من مخفیانه یکی دو ریال میدادم و روزنامه میخریدم و ایشان به شدت ناراحت میشد و میگفت غیر از وقت تلف کردن، چرا پولت را اسراف میکنی؟ این وضعیت باعث شد من کلاً از تبریز ببُرم و تصمیم بگیرم به قم بروم. در آن دوره طلبه جوانی که به قم میرفت، جز تحصیل و کسب علم فکر دیگری نداشت، به همین دلیل من از همان اوان ورود، با اینکه هنوز شرح لمعه یا رسائل میخواندم، گاهی به درس خارج مرحوم آیتالله بروجردی هم میرفتم که ببینم درس خارج یعنی چه؟ اوایل هدف این بود که فقیه و شاید هم مرجع بشوم. این آرزوی هر طلبهای است که وارد قم میشود، ولی بعدها فکر و هدفم تغییر کرد.
چگونه؟
راستش مرحوم آیتالله کاشانی در این تغییر نقش اصلی را داشتند. یک روز همراه با مرحوم علی حجتی کرمانی رفتیم نزد ایشان. من گفتم: «آقا! فقه و فقاهت شما مورد تأیید همه بزرگان و علمای نجف هست و اگر میماندید، بیتردید یکی از مراجع بزرگ تشیع میشدید، چرا رساله عملیه ننوشتید و چرا نماندید؟» تکیه کلام مرحوم کاشانی «بیسواد» بود. ایشان فرمودند: «بیسواد! بدبختی مسلمانان کمبود رساله عملیه نیست، در قم و مشهد و نجف تا دلت بخواهد رساله عملیه هست. اگر قرار بود با عمل به رسالههای عملیه امور مسلمین اصلاح شود، تا به حال شده بود.
من نجات اسلام را در بیرون راندن سگهای انگلیسی از ایران و کشورهای اسلامی میدانم!» به همین دلیل هم ایشان در عراق علیه استعمارگران انگلیس جنگید و همراه با آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری، به اعدام محکوم شد و به ایران فرار کرد. البته مرحوم آقای خوانساری را دستگیر و به هند تبعید کردند. ایشان به ایران هم که آمد، دنبال همان مبارزه با انگلیسیها را گرفت و آن نهضت عظیم را به راه انداخت، اما حکومت ملیگرای آقای دکتر مصدق، با ایشان کرد آنچه را که نباید. به هر حال استدلال مرحوم آیتالله کاشانی مرا تکان داد و دستگیرم شد که نباید حتماً یک فقیه معروف یا مرجع تقلید بشوم. البته دروس رسمی حوزه را تقریباً کامل خواندم و درس خارج فقه و اصول را هم در حدی که مورد نیازم بود رفتم، ولی انگیزه فقیه و صاحب رساله شدن و امثال اینها، با حرفهای آیتالله کاشانی در من از بین رفت. بعضی از همدورهایها و هممباحثهایها همان مسیر را رفتند و رساله عملیهشان را هم نوشتند که انشاءالله مبارک است.
شما در سالهای اوج نهضت ملی نفت طلبه بودید. از فدائیان اسلام و تحرکات آنها خاطرهای دارید؟
در سالهای اوج نهضت ملی نفت فدائیان اسلام در حوزه قم فعال بودند. من به خاطر غیرت اسلامی و روحیه خاص مرحوم شهید نواب صفوی، خیلی به ایشان علاقه داشتم. به قول امروزیها شخصیت کاریزماتیک داشت و بسیار جذاب بود.
متأسفانه بین اصحاب آیتالله بروجردی و گروهی از جوانان فدائیان اسلام، اختلافاتی پیدا شد و امثال شیخ علی لر و شیخ اسماعیل ملایری در مدرسه فیضیه با چوب و چماق به جان شهید سیدعبدالحسین واحدی و بقیه فدائیان اسلام افتادند و آنها را بیرون کردند! فعالیتهای سیاسی ضعیف شد تا آغاز نهضت امام.
منبع:
بخشی از گفتگوی مرحوم خسروشاهی با روزنامه جوان، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ - شماره ۵۸۸۳