-
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۴۷ ب.ظ
-
۲۳۱۰
انتساب بنی امیه به عبدشمس، با تردید جدّی روبهروست. قرائنی در دست است که دلالت آشکار یا ضمنی بر رومی و یهودی بودن این خاندان دارد. روشن است که با توجه به جایگاه بنیامیه در تاریخ مسلمانان نباید انتظار یافتن مستندات صریح و فراوان در این زمینه داشت.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم دومین خاندان تأثیرگذار در جریانات صدر اسلام، پس از بنیهاشم، امویان هستند. این خاندان، چنان نقش پیدا و پنهانی در عموم حوادث تاریخ اسلام دارند که کمتر ماجرای مهمی را میتوان یافت که ردپایی از آنها در آن نباشد؛ با این تفاوت که تعداد فراوانی از بنیهاشم، نقش انسان پاک و سفید، و تمامی بنیامیه – بهجز یکی دو نفر– نقش انسان خبیث و سیاه را بر عهده دارند.
اصرار بر اجرای نقش مخالف و پافشاری بر به ذلت کشاندن و نابود کردن بنیهاشم، در هر ذهنی یک علامت سؤال بزرگ پدید میآورد و آن اینکه: علت این خشونت رفتاری و وحشیگری تاریخی امویان در برابر بنیهاشم چیست؟
در کنار پاسخهای گوناگونی که میتوان به این پرسش داد، پیشینه تاریخی و اصالت این طایفه را نیز باید در نظر داشت. نگاه رسولخدا(ص) به بنیامیه، نهتنها نگاه مثبتی نیست که نگاهی بسیار منفی و حاکی از انزجار درونی است. آن حضرت «درخت نفرینشده» در قرآن را بر بنیامیه تطبیق فرمود(1). همچنین رسولخدا(ص) شبی در خواب دید که بوزینگانی بر منبر او بالا میروند. این خواب چنان بر آن حضرت گران آمد که پس از آن، تا زمان شهادت رسولخدا(ص)، کسی ایشان را خندان ندید. آن حضرت بوزینگان را بر بنیامیه منطبق فرمود(2). در پله سوم، نقل شده که منفورترین خاندانها نزد رسولخدا(ص)، بنیامیه و بنیحنیفه و ثقیف بودند(3).
از نکات قابل توجه و عجیب آنکه: این تغییر ماهوی (تبدیل به بوزینه شدن)، در طول تاریخ، تنها یک مورد مستند دیگر دارد و آن نیز مربوط به گروهی از یهودیان است که به بوزینه، مسخ شدند. این نکته میتواند کلید ارتباط کاملا معنادار آنان با یکدیگر باشد.
درمجموع، بنیامیه و یهود، یا هردو از یک ریشهاند و یا لااقل هردو در یک مسیر و سیاست، گام برمیدارند و با یکدیگر، مشارکت و همکاری دارند. تطبیق «شجره ملعونه» بر آنان و بهشکل بوزینه درآمدن آنها، گذشته از برداشت نخست، با برداشت دوم نیز سازگار است.
انتساب بنیامیه به عبدشمس، با تردید جدّی روبهروست. قرائنی در دست است که دلالت آشکار یا ضمنی بر رومی و یهودی بودن این خاندان دارد. روشن است که با توجه به جایگاه بنیامیه در تاریخ مسلمانان نباید انتظار یافتن مستندات صریح و فراوان در این زمینه داشت. ازاینرو اندک گزارشهایی نیز که در این زمینه یافت میشود، صریح و بسیار به شمار میآیند. در ادامه به ذکر تعدادی از قرائن و مستندات مرتبط با این زمینه میپردازیم. برخی از این قرائن و مستندات، دلالت بر تردید در انتساب بنیامیه با بنیهاشم دارد. در مرحله بعد، رواج تأملبرانگیز روابط نامشروع در بنیامیه مورد توجه قرار میگیرد. و در مرحله سوم و چهارم، به ذکر شواهدی از اصالت غیرعرب داشتن امویان میپردازیم.
1/ رابطه خصمانه غیرعادی با بنیهاشم
یکی از مواردی که ما را نسبت به عدم ارتباط خانوادگی امیه با عبدمناف و هاشم مطمئن میسازد، رابطه خصمانه عجیب و غریب اوست. امیه، هم با هاشم درگیر شد و هم با عبدالمطّلب؛ و در هر دو مورد شکست خورد! کار به اینجا ختم نگردید و این خباثت، در نسل وی ماندگار گردید:
حرببنامیه با عبدالمطلب درگیر شد؛
ابوسفیان با رسولخدا(ص) درافتاد(4)؛
معاویه با امیرالمؤمنین و امام حسن(علیهماالسلام) جنگید؛
یزید خون امام حسین(ع) را ریخت؛
عبدالملک مروان با امام سجاد(ع) به مخالفت برخاست؛
هشامبنعبدالملک، امام باقر(ع) را به شهادت رساند؛
و در آخرالزمان هم، سفیانی از همین تیره، به کشتار شیعیان امیرالمؤمنین(ع) میپردازد و با امام زمان(عج) به جنگ برمیخیزد.
در نمونههایی جزئیتر:
پس از این نمونهای از رفتار عُقبَةبنابیمُعَیط با رسولالله(ص) ذکر خواهد شد(5). همسر ابولهب، امجمیل دختر حرببنامیه است که باید ریشه تمامی انحرافات و جبههگیریهای تند ابولهب را در او جستوجو نمود! عاصبنوائل پدر عمرو عاص، یکی از مسخرهکنندگان رسولالله(ص) و کسی بود که پس از وفات قاسم، پسر رسولالله(ص)، آن حضرت را «ابتر» نامید(6). بعدها و پس از جنگ جمل، وقتی صحبت از بیعت مروان با امیرالمؤمنین(ع) به میان آمد، حضرت فرمود: او مگر پس از مرگ عثمان با من بیعت نکرد؟! مرا به بیعت او نیازی نیست. دست او، دستی یهودی است؛ اگر با دستش بیعت کند با شمشیرش خیانت خواهد کرد... (7). یحییبنحکمبنابیالعاص به عبداللهبنجعفر گفت: به خدا سوگند در شام بمیرم و دفن شوم، بیشتر دوست دارم تا در خبیثه! و منظورش از خبیثه، مدینه بود!! عبدالله هم پاسخ داد: همسایگی یهودیان و مسیحیان را بر همسایگی رسولخدا(ص) ترجیح دادی(8).
دربرابر، معاویه رابطه صمیمانهای با یهودیان داشت. یک بار که از شاعری یهودی خواست برایش شعری بخواند و... بار دیگر از شاعری یهودی خواست شعر پدرش را که در رثای خودش سروده بود برایش بخواند و با شنیدن آن به گریه افتاد(9). بار دیگر وقتی مردی یهودی در دربار وی مدعی شد رسولخدا(ص) با مکر و خدعه کعببناشرف یهودی را کشت، او هیچ عکسالعملی نشان نداد. این رفتار سرد او بهگونهای زننده بود که محمدبنمسلمه را به اعتراض وادار کرد و وی تنها از یهودی خواست مجلس را ترک کند! محمدبنمسلمه که دنبال یهودی رفته ولی او را پیدا نکرده بود، به دربار او برگشت و گفت: هیچگاه با تو همسخن نخواهم شد؛ آن یهودی را هم هرکجا ببینم خواهم کشت(10).
در زمینه رابطه این دو خاندان، روایتی بسیار قابل توجه از امام صادق(ع) در دست است: ما و خاندان سفیان، دو خاندان هستیم که در راه خدا باهم دشمن شدیم. ما گفتار خدا را تأیید میکردیم و آنها تکذیب. ابوسفیان با رسولالله(ص) و معاویه با علیبنابیطالب و یزید با امام حسین(ع) جنگیدند و (در آخرالزمان) سفیانی با قائم(عج) خواهد جنگید(11).
این روایت، از نگاه فلسفه تاریخ، روایتی کلیدی به شمار میآید و بیانگر رهبری دو جریان حق و باطل در طول تاریخ است.
ادامه دارد...
سیدمحمدمهدی حسینپور
پی نوشت؛
(1). در نامهای که مأمون به اطراف و اکناف برای لعن بنیامیه فرستاد، تصریح شده که هیچ اختلافی بر تطبیق این آیه بر بنیامیه نیست (تاریخ طبری، ج8، ص185). حتی در گزارشی که نام بنیامیه از آن حذف شده، محتوای آن کاملاً گویای تطبیق آیه بر آنان است (تاریخ بغداد، ج4، ص113). این تطبیق چنان بر برخی گران آمده که انواع تلاشها برای خنثیسازی آن به کار گرفته شده! گذشته از اشکال به ضعف سند، تلاش شده متن آن نیز تحریف شود. از یکی از همسران رسولالله(ص) نقل شده که آن را بر خاندان ابوالعاص تفسیر فرمود (عمدةالقاری، ج19، ص30). در تلاشی دیگر، نام قبیله، بهکنایه ذکر شده! (زادالمسیر، ج5، ص40)
(2). المستدرک، ج3، ص171؛ دلائل النبوه، ج6، ص510؛ شعب الایمان، ج3، ص323؛ تفسیر ثعلبی، ج7، ص257؛ سنن ترمذی، ج5، ص115؛ تاریخمدینة دمشق، ج57، ص340؛ المحرر الوجیز، ج5، ص505؛ الکامل، ج3، ص407 .
ابن کثیر پس از دفاع از سند این حدیث، یکی از ایرادهایی را که از استاد خود برای اثبات ضعف متن این روایت نقل کرده، عدم امکان شمول آن نسبت به حکومت یکی از سران صحابه و عمربنعبدالعزیز است (البدایة و النهایة، ج6، ص233و274؛ تفسیر ابن کثیر، ج4، ص566و567) غافل از آنکه این اشکال، حداکثر باعث نپذیرفتن تفسیر راوی است نه باطل بودن اصل روایت. برای نقلهای دیگری از روایت، ر.ک: الدر المنثور، ج4، ص191.
این روایت نیز با تحریفهایی روبهرو شده؛ بهگونهایکه گفته شده رسولالله(ص) این خواب را درباره خاندان حکمبنابیالعاص دید (المستدرک، ج4، ص480)؛ مسندابویعلی، ج11، ص348؛ مجمع الزوائد، ج5، ص244. و در پرده بعدی، نام این گروه، بهکنایه ذکر شده! (جامع البیان، ج15، ص141؛ تفسیرثعلبی، ج6، ص111).
(3). المستدرک، ج4، ص480و481؛ مسند ابویعلی، ج13، ص417؛ مجمع الزوائد، ج10، ص71 ؛ البدایةوالنهایة، ج6، ص264؛ دلائل النبوة بیهقی، ج6، ص481 [پس از نقل عبارت «شر قبائل العرب بنو أمیة و بنو حنیفة و ثقیف» از رسولالله(ص)، نسبت به سند روایت مینویسد: قلت و لحدیثه هذا فی المختار بن أبیعبید الثقفی شواهد صحیحة.] عجیب آنکه احمد حنبل این روایت را با حذف نام بنیامیه نقل کرده! (مسنداحمد، ج4، ص240) بخاری هم تنها به ذکر بنیحنیفه بسنده کرده! (التاریخ الکبیر، ج5، ص317).
(4).ابوسفیان در رفت و آمدهای تجاری خود به شام در زمان جاهلیت، زمینی در منطقه بلقاء بهنام قبش خریداری کرده بود که بعد از وی به معاویه رسید (فتوح البلدان، ج1، ص153). از خود ابوسفیان گزارش شده که در ایامی که آتش جنگ میان قریش مکه و رسولالله(ص) که به مدینه هجرت کرده بود شعلهور بود، برای تجارت به غزه رفت و آنجا او را برای تحقیق از اوضاع حجاز به دربار هرقل بردند و پس از پرسش و پاسخهایی که میان هرقل و او رد و بدل شد، هرقل به حقانیت رسولالله(ص) پی برد (الاغانی، ج6، ص523 به بعد). براساس گزارشی دیگر، ابوسفیان با یکی از احبار منطقه یمن، نشست و برخاست داشت. یک روز، حبر یهودی از ابوسفیان درباره خبر نبوت رسولالله(ص) جویا شد و ابوسفیان، اخبار غلط به او داد. فردای آن روز، عباس، در حضور ابوسفیان، اطلاعات غلط او را تصحیح کرد و حبر یهودی با شنیدن اخبار درست سراسیمه بیرون رفت و فریاد برداشت: سر یهود بریده شد! یهود کشته شد!... (الاغانی، ج6، ص526و527). ابوسفیان یکی از پناهگاههای منافقان در روزگار خود بود! (الاغانی، ج6، ص522) پس از به حکومت رسیدن خلیفه سوم، ابوسفیان به ملاقات او رفت و امویان را خطاب کرد: حالا که حکومت به شما رسیده، همچون گوی آن را میان خود رد و بدل کنید که به خدا سوگند بهشت و دوزخی در کار نیست! (الاغانی، ج6، ص529).
(5).اینها همه در حالی بود که عقبه در کنار نضربنحارث، دو پیک قریش بهسوی یهودیان مدینه برای روشن شدن صحت ادعای نبوت رسولالله(ص) بودند (تاریخ الاسلام، ج1، ص212).
(6). الکامل ابن اثیر، ج2، ص72و73.
(7). ربیع الابرار، ج5، ص192 .
(8). انساب الاشراف، ج2، ص49 .
(9). انساب الاشراف، ج5، ص110 .
(10). انساب الاشراف، ج5، ص160؛ دلائل النبوه بیهقی، ج3، ص193.
(11). معانی الاخبار، ص346 .