-
سه شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۰۸ ب.ظ
-
۲۲۵۴
بر اثر نفوذ سازمان نفاق در اصحاب رسول الله(ص)، مردم، کسان دیگری را نیز به موازات پیامبر(ص) قبول داشتند و به اوامرشان گوش میسپردند؛ به اندازهای که با پیروی از آنان، از بیعت با علی(ع) سرباز زدند. این فرمانبری به حدی بود که زهرا(ع) پس از پدر آزارهای بسیار دید و در راه رسوا ساختن خط نفاق و دفاع از ولایت به شهادت رسید.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ یکی از اقدامات یهود برای مقابله با پیامبر(ص)، نفوذ در سیستم حکومتی آن حضرت بود که در این مجال، به بررسی این موضوع میپردازیم.
یهود درباره اسلام، اطلاعات جامعی داشت؛ نه تنها درباره نبی اکرم(ص) (1)، بلکه اطلاعات مربوط به جانشینان او را نیز در کتابهای خود داشت و اهل بیت(ع) را همانند فرزندان خود میشناخت. علائم ظهور منجی آخرالزمان(عج) در کتابهای دانیال، اَرمیا، حِزقیل و اَشعیا آمده بود. یهود میدانست که بر این اساس، رسالت نبی اکرم(ص) با جانشینان او ادامه مییابد.
بنابراین، اگر پرچم لشکر اسلام که در زمان پیامبر اسلام(ص) در مُوته متوقف شده بود، به دست علی(ع) بلند میشد و او آن عملیات را ادامه میداد و قدس را میگرفت، گویی پیامبر(ص) آن را گرفته و فتح کرده بود. پس اگر علی(ع) هم سرزمینی را فتح میکرد، دیگر آن سرزمین از دست مسلمین بیرون نمیرفت. اگر آنها توانستند نبی اکرم(ص) را در موته متوقف کنند، علی(ع) پس از پیامبر(ص)، به این کار(فتح قدس) مبادرت میکرد و به هر حال، یهود شکست میخورد. پس میبایست برای این شرایط نیز تدبیری میچیدند؛ و این گره، جز با نفوذ دادن عواملشان، باز نمیشد.
یهود برای نفوذ در حکومت مسلمانان، گروهی را سازماندهی کرد و درون حکومت پیامبر(ص) فرستاد. این گروه که برخی از آنان را با نام منافقان میشناسیم، کسانی بودند که در ظاهر، اسلام آورده بودند، ولی دل در گرو آن نداشتند و در صدد یافتن فرصتی مناسب برای ضربه زدن به اسلام بودند. این افراد از طرفی خود را به پیامبر(ص) نزدیک کردند تا در سیستم حکومت پس از آن حضرت جایگاهی داشته باشند و از طرف دیگر سازمانی را تشکیل دادند که با آنها همفکر باشد و پس از پیامبر(ص)، آنها را در رسیدن به قدرت حمایت کند. به این ترتیب، یهود انحرافگری در اسلام را با ایجاد سازمان چندلایه نفاق طرحریزی کرد.
خداوند در آیات بسیاری، منافقان مذکور را سرزنش کرده است و صفاتشان را برمیشمارد. به گزارش تاریخ، بسیاری از این افراد، پیش از اسلامِ ظاهری خویش، یا در کسوت یهودیان بودهاند، یا با یهودیان ارتباط مکرر داشتهاند. برخی کتابها به نام این افراد نیز اشاره کردهاند(2). هرچند نام برخی دیگر را نمیتوان در کتابها یافت، اما از نحوه سلوک آنان و تاریخ زندگی و چگونگی اسلام آوردنشان میتوان به یهودی بودن یا ارتباطشان با یهود پی برد. بلاذری، از رفت و آمد اهل نفاق به کنیسه یهود خبر داده(3)
در جای دیگری ضمن برشمردن عالمان یهودی پناهنده شده به اسلام، میگوید: مالک بن ابی قوقل، عالم یهودی بود که به اسلام پناه آورده بود؛ ولی اخبار رسول خدا(ص) را به یهودیان میداد(4). به دلیل یهودی بودن شماری از منافقان، رابطه خوبی میان این دو گروه در صدر اسلام وجود داشت. تلاش عبدالله بن اُبَی، یکی از منافقان رسوا شده، در دو حادثه بنیقَینُقاع و بنینَضیر، برای نجات دوستان یهودیاش، دلیل دیگری بر این مطلب است.
یهود با نفوذ پیروزمند خویش در دین مسیح، مسیحیت یهودستیز و اصلاحگر را به دینی بیمحتوا و بیپایه تبدیل کرد. تلاشهای پولَس، نفوذی یهود در مسحیت، به اندازهای به بار نشست که پس از یک قرن، اثری از مسیحیت راستین بر زمین نماند. این تجربه موفق یهود، در جلوگیری از گسترش اسلام به کار یهود آمد؛ اما آنان این بار، نه پس از رسول الله(ص)، بلکه همزمان با آغاز رسالت او، تلاش خویش را برای نفوذ در دین اسلام آغاز کردند. از این روی، میان پیامبر اسلام(ص) و همه پیامبران پیشین تفاوت اساسی وجود دارد.
در واقع، پیامبران دیگر با دشمن صریح و آشکار مواجه بودند؛ ولی پیامبر اسلام(ص) با دشمنان منافقی روبهرو بود که ایمان ظاهری داشتند و سایر مسلمانان را به سوی خود جلب میکردند. قطعا پیامبر(ص) در شناخت و مبارزه با این افراد مشکلی نداشت؛ ولی جامعه، فاقد بصیرت و ظرفیتِ این مواجهه بود. همین نفوذ دشمن و جلب قلوب عوام الناس بود که پیامبر(ص) را میآزرد؛ به اندازهای که زبان به شِکوه گشود و فرمود «مَا أُوذِیَ أحدٌ مَا أُوذِیت(5)؛هیچ کسی همانند من آزار ندید».
عناصر نفوذی یهود در دو چهره ظاهر شدند؛ برخی همانند عبدالله بن اُبَی، رِفاعة بن زید، مالک بن ابی قوقل و ... با تلاشهای یهودپسندانه و دفاع از یهودیان، خواسته یا ناخواسته، ماهیت خویش را به دیگر مسلمانان نمایانده بودند؛ اما برخی، وظیفهای دیگر برعهده داشتند و مأمور بودند که هرگز ماهیت خویش را ابراز نسازند و حتی با ظاهرسازیهای دروغین، تا رأس هرم قدرت نیز پیش روند. البته چنین نیست که این افراد، هیچ ردپایی از خویش به جای نگذاشته باشند؛ میتوان نفوذ آنان را اثبات کرد، اما آنان توانستند کار خویش را به درستی پیش برده، همچنان قلوب عوام الناس را همراه خود سازند و حمایت آنان را پس از رسول الله(ص) به دست آورند.
از آنجا که بسیاری از یاران پیامبر(ص) تحمل پذیرش حقیقت را نداشتند، رسوا ساختن آن نفوذیها نیز کاری از پیش نمیبرد؛ چنان که پیامبر(ص) بارها این کار را کرد، اما تأثیر چندانی در روند تاریخ و نفوذ یهود نداشت. پس از پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) نیز برای رسوایی خط نفاق بسیار تلاش کرد. خطبه شِقشِقیه آن حضرت(6) در کوفه که شهر ارادتمندان آن حضرت بود، ایراد شده است، اما او پس از بیان مقدماتی، از سخن بازماند؛ چراکه مخاطبان ظرفیت پذیرش نداشتند. در واقع، سازمان نفاق، متشکل از عدهای یهودی، عدهای قدرتطلب و عدهای بود که تنها با پیامبر(ص) دشمن بودند؛ مشرکان، قدرتطلبان و یهودیان.
بسیاری از مشرکان، همانند ابوسفیان که دشمن پیامبر(ص) بود، به دروغ مسلمان شدند؛ آنها هنگامی اسلام را پذیرفتند که اسلام رشد و گسترش یافته بود و بنابراین توان مقابله با آن را نداشتند. در واقع با این کار، ابتدا جان خویش را حفظ کردند و سپس زمینه دست یافتن به قدرت را در زمانهای بعد فراهم آوردند. گروهی نیز مسلمانانی بودند که در پی قدرت بودند. بنابراین از این عده نیز استفاده میشد. دسته سوم نیزاصالتاً یهودی بودند و هرگز ایمان نیاوردند، اما به ظاهر اسلام را پذیرفتند.
افراد این سازمان باید به اندازهای قدرت و پایگاه مییافت که بتواند پس از رسول خدا(ص) قدرت را به دست گیرد؛ به اندازهای که جانشین رسول خدا(ص) را کنار زند و در رأس هرم قدرت جایگزین شود. اما چرا پس از حضرت رسول(ص) مردم به دنبال علی بن ابیطالب(ع) نرفتند؟ چند گونه میتوان به این پرسش پاسخ داد:
پیامبر اکرم(ص) هرگز حضرت علی(ع) را معرفی نکرده بود.
این پاسخ غلط است؛ چرا که به دلایل پرشمار و متواتر، پیامبر(ص) در غدیر خم، علی(ع) را به ولایت و وصایت منصوب کرد و فرمود «من کنت مولاه فعلی مولاه»(7).
مردم علی (ع) را نمیشناختند.
این نیز غلط است؛ چرا که رسول الله(ص) در حوادث مختلف، شأن علی(ع) را به مردم معرفی کرده بود. افزون بر آن، علی(ع) دارای چنان مناقبی بود که مردم نمیتوانستند او را نشناسند.
مردم پیامبر(ص) را قبول نداشتند.
این نیز غلط است؛ چرا که تودههای مردم مدینه، پیامبر(ص) را به گونهای دوست داشتند که نمیگذاشتند آب وضوی او بر زمین بریزد، بلکه برای تبرک بر میداشتند(8).
بر اثر نفوذ سازمان نفاق در اصحاب رسول الله(ص)، مردم، کسان دیگری را نیز به موازات پیامبر(ص) قبول داشتند و به اوامرشان گوش میسپردند؛ به اندازهای که با پیروی از آنان، از بیعت با علی(ع) سرباز زدند. این فرمانبری به حدی بود که زهرا(ع) پس از پدر آزارهای بسیار دید و در راه رسوا ساختن خط نفاق و دفاع از ولایت به شهادت رسید؛ اما مردم زبان به اعتراض نگشودند و عاملان شهادت او، بر اریکه قدرت باقی ماندند. این در حالی است که مردم دیده بودند رسول الله(ص) بارها دهان فاطمه(ع) را میبوسید(9) و میگفت: «فاطمه(ع) پاره تن من است. هر کس او را خشمگین کند، مرا خشمگین کرده است»(10)؛ و یا میفرمود: «او سرور زنان جهانیان است.»(11)
منبع:
دشمن شدید(حجتالاسلام والمسلمین طائب) دفتر اول، چاپ دوم، زمستان 95، ص315 تا 319(با اندکی تصرف)
پی نوشت؛
(1). قرآن در دو آیه به این نکته اشاره دارد: بقره، آیه146؛ انعام، آیه20.
(2). أنساب الأشراف، ج1، ص277.
(3). همان، ص277.
(4). همان، ص285.
(5). الجامع الصغیر، ج2، ص488.
(6). نهج البلاغه، خطبه 3.
(7). ینابیع المودة، ج1، ص98.
(8). إعلام الوَری، ج1، ص221.
(9). همان، ص296.
(10). السنن الکبری، ج5، ص97.
(11). إعلام الوری، ج1، ص295.