-
سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۱۷ ق.ظ
-
۱۷۲۶
با مهار ظاهری تمدن اسلامی در ایران و مجموعه خدمات دولت عثمانی به غرب، زمینه برای استقرار حاکمیتی که شیطان از روز نخست به دنبال ایجاد آن در زمین بود، فراهم شد.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ با مهار ظاهری تمدن اسلامی در ایران و مجموعه خدمات دولت عثمانی به غرب، زمینه برای استقرار حاکمیتی که شیطان از روز نخست به دنبال ایجاد آن در زمین بود، فراهم شد. این حاکمیت شیطانی لزوماً بدین معنی نبود که تمامی عناصر این تمدن ساخته و پرداخته شیطان باشد، چرا که اساساً شیطان چنین توان انجام چنین عملی را ندارد.
در جریان نفوذ در امت موسای کلیم(ع) و تشکیل حزب شیطان نیز دیدیم که نهایتاً ثمره تلاشهای این پیامبر بزرگ در سازمان دهی قومی بود که یکسره در اختیار شیطان قرار گرفت. در اینجا نیز مواد خامی که در اختیار این حزب قرار داشت، عناصری تمدنی بود که از بقایای حکومت بیزانس، تمدن مصطلح اسلامی و از همه مهمتر تمدن واقعی اسلامی _ به ویژه در حوزه دانش _ در آن دوره موجود بود.(1)
در بازگشتی به گذشته برای تصویر نمودن وضعیت دوره کنونی رنسانس، حدود هزار سال پیش از این در سال 395 میلادی امپراتوری روم – که اینک به آیین مسیحیت درآمده بود – با همان الگوی تکراری اختلاف میان مردمی که نام دینی الهی را بر خود بر میگزینند، به دو پاره غربی و شرقی تجزیه شد.
در سال 476 میلادی روم غربی مورد تاخت و تاز اقوام ابتدایی و مهاجمین چون ژرمنها، مجارها و فرانکها قرار گرفت که همگی نیاکان کشورهای امروزی اروپا هستند. فاصله میان سال 313 که در آن کنستانتین(امپراتور روم)، با صدور فرمان میلان(2)، تساهل رسمی نسبت به مسیحیت را اعلام کرد، سال 337 که در آن در بستر مرگ به عیسی مسیح ایمان آورد، و سرانجام سال 381 که در آن امپراتور تئودوسیوس گام نهایی را برداشت و مسیحیت را دین رسمی امپراتوری خواند، با این دو تاریخ 395 و 476 از لحاظ تمدنی بسیار اندک است و نشان میدهد که حزب شیطان حتی تحمل استقرار رسمی دینی ولو تحریف شده را در اروپا را نداشته و مقدمات حمله به آن را فراهم نموده است.
در نتیجه این حملات شهر رم سقوط کرد و جلوههای تمدنی روم همانند شهرنشینی، تجارت و دانش نیز برای مدتها به فراموشی سپرده شد. این آغاز دورانی بود که در مقابل قرون قدیم _ که دوران تمدنهای یونان و روم باستان را در بر میگیرد _ و قرون جدید پس از رنسانس، دوره «قرن وسطا» نام گرفت.
این نوع نامگذاری متأسفانه رنسانس را نقطه محوری تحلیل تاریخ تمدن قرار داد و از آنجا که عمده تاریخ نگاریها و تحریفات آن مربوط به پس از این دوره است، این تصور قالبی به شکلی جداناشدنی به عنوان یکی از باورهای جدی مردم جهان در آمد. براساس این باور هر آنچه که در دوره قرون وسطا شکل گرفت – از جمله حاکمیت دین و کلیسا به عنوان مهمترین ممیزه آن _ ابتدایی، عقب مانده و منفور است و تمدن واقعی بشر مربوط به دوران پس از این روزهای تاریک است که از حاکمیت دین خلاص شد و به سوی انسان محوری حرکت کرد.
اما روم شرقی از این حملات مصون ماند و آن چه پس از این در تاریخ – از جمله تاریخ اسلام – به نام روم مشهور است این بخش شرقی از آن است که تاریخ شروع رنسانس به حیات خود ادامه داد. در بخش غربی که فئودالها و شوالیهها به حاکمیت رسیده بودند، جریان علم و دانش و تمدن سازی به شکلی ضعیف و نه مشابه آن چه در سرزمینهای اسلامی اتفاق افتاد، تنها در کلیسا پیگیری میشد. این ایفای نقش مهم در حفظ علم و دانش در آن شرایط بحرانی، بعدها به عنوان انحصاری کردن دانش اتهامی جدی متوجه کلیسا نمود.
منبع:
تاریخ تمدن و ملک مهدوی، نوشته دکتر محمدهادی همایون، چاپ دوم، سال 91، بخش 18(تمدن شیطان)، ص497 و 498
پی نوشت:
1 - البته به جز این موارد خام در بنای اولیه تمدن غرب مورد استفاده قرار گرفت، امروزه نیز نمیتوان به طور قطع همه دستاوردهای این تمدن را به شیطان و حزب وی نسبت داد و آنان را دارای چنین قدرتی دانست. بسیاری از مظاهر تمدنی امروز نتیجه طبیعی تلاشها و فعالیتهای انسانی است که البته بسته به میزان ورود هوای نفس و تبعیت از شیطان در آن میتوان اهداف این حزب نزدیک یا از آن دور، یا حتی نسبت به آن اصطلاحاً «لابشرط» باشد. مهم، جهتگیری کلی این تمدن است که براساس این تحلیل و با فراهم بودن زمینه، رو به شیطان و پشت به انبیا تاکنون به حرکت خود ادامه داده است.
2 - آدلر، فیلیپ جی، تمدنهای عالم، مترجم: محمدحسین آریا، ص191.