-
پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۲۵ ب.ظ
-
۶۳۸
همه کارهای ائمه -علیهم السلام- غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اِعلای نفس یک انسان و قرب او به خدا است -بینه و بین ربّه- یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و رد یک گروه، در این خط است. برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. این، مدعا است.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ رهبر معظم و فرزانه انقلاب زندگی سیاسی ائمه اطهار(ع) را خط ممتدی میدانند که در طول 250 سال(از زمان رحلت پیامبر اسلام تا آغاز غیبت صغری) ادامه داشته است که البته این جنبه از زندگی آن بزرگواران در لابهلای جنبههای دیگر گم شده است. بخش اول از کلام ایشان را تقدیم خوانندگان محترم سایت میکنیم:
غربت ائمه(ع) به دوران زندگی این بزرگواران منتهی نشد؛ بلکه در طول قرنها، عدم توجه به ابعاد مهم و شاید اصلی از زندگی این بزرگواران، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید. یقینا کتابها و نوشتهها در طول این قرون، از ارزش بینظیری برخوردارند؛ زیرا توانستهاند مجموعهای از روایاتی را که در باب زندگی این بزرگواران هست، برای آیندگان یادگار بگذارند؛ لکن عنصر «مبارزه سیاسی حاد» که خط ممتد زندگی ائمه هدی(ع) را در طول 250 سال تشکیل میدهد، در لابهلای روایات و احادیث و شرح حالهای ناظر به جنبههای علمی و معنوی گم شده.
زندگی ائمه(ع) را ما باید به عنوان درس و اسوه فرا بگیریم، نه فقط به عنوان خاطرههای شکوهمند و ارزنده؛ و این، بدون توجه به روش و منش سیاسی این بزرگواران ممکن نیست. بنده شخصا علاقهای به این بعد و جانب از زندگی ائمه(ع) پیدا کردم، و بد نیست این را عرض کنم که اولبار این فکر برای بنده در سال 1350 و در دوران محنتبار یک امتحان و ابتلای دشوار پیدا شد. اگرچه قبل از آن، به ائمه به صورت مبارزان بزرگی که در راه اِعلای کلمه توحید و استقرار حکومت الهی فداکاری میکردند توجه داشتم، اما نکتهای که در آن برهه ناگهان برای من روشن شد، این بود که زندگی این بزرگواران، علیرغم تفاوت ظاهری -که بعضی حتی میان برخی از بخشهای این زندگی احساس تناقض کردند- در مجموع، یک حرکت مستمر و طولانی است که از سال دهم، یازدهم هجرت شروع میشود و 250 سال ادامه پیدا میکند و به سال دویست و شصت که سال شروع غیبت صغری است، در زندگی ائمه خاتمه پیدا میکند.
این بزرگواران یک واحدند؛ یک شخصیتند. شک نمیشود کرد که هدف و جهت آنها یکی است. پس ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی -علیه السلام- را جدا و زندگی امام حسین -علیه السلام- را جدا و زندگی امام سجاد -علیه السلام- را جدا تحلیل کنیم -تا احیانا در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیره این سه امام به خاطر اختلاف ظاهری باهم متعارض و مخالفند- باید یک انسانی را فرض کنیم که 250 سال عمر کرده و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهی گذاشته و تا سال دویست و شصت هجری این راه را طی کرده.
تمام حرکات این انسان بزرگ و معصوم با این دید قابل فهم و قابل توجیه خواهد بود. هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد -و لو نه از عصمت- در یک حرکت بلندمدت، تاکتیکها و اختیارهای موضعی خواهد داشت. گاهی ممکن است لازم بداند تند حرکت کند و گاهی کند؛ گاهی حتی ممکن است به عقبنشینی حکیمانه دست بزند، اما همان عقبنشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت و هدفداری او را میدانند، یک حرکتِ به جلو محسوب میشود. با این دید، زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی با زندگی حضرت ابیعبدالله با زندگی هشت امام دیگر -تا سال دویست و شصت- یک حرکت مستمر است. این را بنده در آن سال متوجه شدم و با این دید وارد زندگی آنها شدم. یک بار دیگر نگاه کردم و هر چه پیش رفتم، این فکر تأیید شد.
توجه به اینکه زندگی مستمر این عزیزان معصوم و بزرگوار -از اهل بیت رسول خدا- با یک جهتگیری سیاسی همراه است، قابل این است که به عنوان یک فصل جداگانه، مورد عنایت قرار بگیرد، و بنده به این مطلب خواهم پرداخت. ان شاء الله مایلم این جمله را قدری با شرح و تفصیل عرض کنم.
اولا مبارزه سیاسی یا مبارزه حاد سیاسی که ما به ائمه -علیهم السلام- نسبت میدهیم یعنی چه؟ منظور این است که مبارزات ائمه معصومین -علیهم السلام- فقط مبارزه علمی و اعتقادی و کلامی نبود؛ از قبیل مبارزات کلامیای که در طول همین مدت، شما در تاریخ اسلام مشاهده میکنید؛ مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران. مقصود ائمه از این نشستها و حلقات درس و بیان حدیث و نقل معارف و بیان احکام فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، صد در صد ثابت کنند و خصوم خودشان را مُفهَم کنند؛ چیزی بیش از این بود. همچنین یک مبارزه مسلحانه هم از قبیل آن چیزی که انسان در زندگی جناب زید و بازماندگانش و همچنین بنیالحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران در تاریخ زندگی ائمه -علیهم السلام- میبیند، نداشتند.
البته آنها را به طور مطلق هم تخطئه نمیکردند؛ بعضی را تخطئه میکردند به دلایلی غیر از نفس مبارزه مسلحانه؛ بعضی را هم تأیید کامل میکردند؛ در بعضی هم به نحو پشت جبهه حرکت میکردند: «لَوَدِدتُ أن الخارجیَّ مِن آلِ محمدٍ خَرَجَ و عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیالِه»(1). کمک مالی و آبرویی؛ کمک به جا دادن و مخفی کردن و از این قبیل. لیکن خودشان به عنوان ائمه -علیهم السلام- آن سلسلهای که ما میشناسیم، وارد در مبارزه مسلحانه نبودند و نمیشدند. مبارزه سیاسی، نه آن اولی است و نه این دومی؛ عبارت است از مبارزهای با یک هدف سیاسی. آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت اسلامی و به تعبیر ما، حکومت علوی.
ائمه از لحظه وفات رسولالله تا سال دویست و شصت درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعه اسلامی به وجود بیاورند. این، اصل مدعا است. البته نمیتوانیم بگوییم که میخواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان -یعنی هر امامی در زمان خودش- به وجود بیاورند؛ آیندههای میانمدت و بلندمدت و در مواردی هم نزدیکمدت وجود داشت. مثلا در زمان امام مجتبی -علیه السلام- به نظر ما تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی در آینده کوتاهمدت بود. امام مجتبی در جواب به آن کسانی -مُسَیَّب بن نَجَبه و دیگران- که میگفتند چرا شما سکوت کردید میفرمود: «و إن أدرِی لَعَلَّه فِتنَةٌ لَکُم و مَتاعٌ إلی حین»(2). و در زمان امام سجاد به نظر بنده، برای آینده میانمدت بود که حالا در این باره شواهد و مطالبی را که هست، عرض خواهم کرد. در زمان امام باقر -علیه الصلاة و السلام- احتمال زیاد این است که برای آینده کوتاهمدت بود. از بعد از شهادت امام هشتم، به گمان زیاد، برای آینده بلندمدت بود. برای چه موقع؟ مختلف بود، اما همیشه بود. این، معنای مبارزه سیاسی است.
همه کارهای ائمه -علیهم السلام- غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اِعلای نفس یک انسان و قرب او به خدا است -بینه و بین ربّه- یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و رد یک گروه، در این خط است. برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. این، مدعا است.
منبع:
کتاب انسان 250 ساله(بیانات مقام معظم رهبری)، صص15- 18.
پی نوشت؛
1 - امام صادق(ع) فرمود: هر آینه دوست دارم که خروج کننده آل محمد قیام کند و مخارج خانوادهاش بر عهده من. بحار الأنوار، ج46، ص172.
2 - و نمیدانم؛ شاید آن برای شما آزمایشی و [مهلت] برخورداری تا زمانی [معین] باشد. سوره أنبیا، آیه 111.