-
سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۸ ب.ظ
-
۴۸۹
مدرس مردی نبود که با این توطئهها از میدان مبارزه بیرون رود. او با همفکران اقلیت خود، رضاخان را استیضاح کرد. مدرس علت استیضاح را سوءمدیریت و اقدامات ضد قانونی و حیف و میل اموال مقصرین و عدم تحویل به خزانه اعلام کرد.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ کتاب زندگانی آیتالله سید حسن مدرس سرشار از برگهای زرینی است که نام او را در تاریخ ماندگار کرده است. او در یکی از نخستین فعالیتهای مبارزاتیاش، با ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان درگیر شد که این درگیری به ترور نافرجام مدرس انجامید.
وی در دوره دوم مجلس شورای ملی به عنوان یکی از پنج مجتهد طراز اوّل از طرف مراجع انتخاب شد. در این مجلس در مقابل اولتیماتوم روسیه ایستادگی کرد که شجاعت او جرأت سایر نمایندگان و ردّ اولتیماتوم را به همراه داشت. او در دوره سوّم به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد. مجلس سوّم با جنگ جهانی اوّل همزمان گردید و مدرس همراه بعضی از رجال، دولت در تبعید تشکیل داد و بساط حکومت خود را دراستانبول گستراند و پس از جنگ به ایران بازگشت.
مدرس، با قرارداد 1919م به شدت مخالفت کرد تا جایی که سفیر انگلیس او را مهمترین شخصیت مخالف قرارداد معرفی نمود. او در مجلس پنجم از مخالفین ریاستوزرایی سردار سپه بود. علت اینکه مدرس اصرار به بقای سلطنت قاجار داشت نه این بود که وی خاندان قاجار را لایق حکومت میدانست، بلکه به صراحت میگفت: اگر «مقصود دیگران تنها عبارت از این بود که اعلیحضرت را از سلطنت برکنار سازند و دیگری را بر سر تخت بنشانند، من که مدرس هستم صریحاً میگویم که به مبارزه نمیپرداختم.»
مدرس پی به یک توطئه خارجی برده بود که میخواهند با تغییر رژیم و تغییر سلطنت نظم اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران را به هم بزنند تا بتوانند به راحتی بر مردم ایران حکومت کنند. از این رو میگفت: روزگار و گردش آن چنین پیش آورده است که بزرگترین و مقدسترین مبادی ایمانی ما یعنی آن اصولی که موجب مصونیت اجتماعی و سیاسی قوم ایرانی، استقلال و تمامیت ایران است با بقاء و دوام سلطنت اعلیحضرت توأم گردیده است.... اما بر من ثابت است که مقصود دیگران در حال حاضر تغییر رژیم حقیقی است با تمام معنای آن و تغییر رژیم در تمام شعب اجتماعی و سیاسی... همانچیزها که باعث انتظام رشتههای مختلف حیات ملی ما بوده و همان چیزها بوده است که ایرانی را از سختترین مخاطرات خلاصی بخشیده است.
مدرس در مجلس ششم از تهران انتخاب شد و همچنان به مخالفت خود با رضاشاه ادامه داد. او با شم سیاسی خود درک کرده بود که اصلاحات رضاخانی، اصلاحات عمیق نیست، بلکه یک نوع تجدّد سطحی است که هم اصالت فرهنگی ایران را قربانی میکند و هم دستاوردی به دنبال نخواهد داشت. وی با صراحت گفته بود که «رژیم نویی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کردهاند، نوعی از تجدّد به ما داده میشود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه تقدیم نسلهای آینده خواهد نمود.»
مدرس به طنز میگفت: قریباً چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور با فکل سفید و کراوات خودنمایی میکنند، اما در زیباترین شهرهای ایران هرگز آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد. ممکن است کارخانه نوشابهسازی افزودن گردد، اما کوره آهنگدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلی از رمانها و افسانههای خارجی که در واقع جز حسین کرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیستند، به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد گشت؛ به طوری که پایه افکار و عقاید و اندیشههای نسل جوان ما از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مغربی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت.
در چنین فضایی، روزنامههای طرفدار رضاخان از هر فرصتی برای حمله به مدرس استفاده میکردند. روز 7 آبان 1305، در آستانه سالگرد حکومت رضاشاه، آیتالله مدرس ترور و به شدت مجروح شد. در همین حال در بیمارستان در پاسخ به نماینده رضاشاه که برای عیادت آمده بود، گفت: «به کوری چشم دشمنان نمردهام و زنده هستم.«
مدرس مردی نبود که با این توطئهها از میدان مبارزه بیرون رود. او با همفکران اقلیت خود، رضاخان را استیضاح کرد. مدرس علت استیضاح را سوءمدیریت و اقدامات ضد قانونی و حیف و میل اموال مقصرین و عدم تحویل به خزانه اعلام کرد. گرچه استیضاح عملی نشد و استیضاحکنندگان مورد ضرب و شتم طرفداران رضاخان قرارگرفتند، اما جریان استیضاح، شوکی به مطبوعات وارد کرد.
مدرس در دوره هفتم مجلس از تهران کاندیدا شد ولی حتی یک رأی هم به نام او خوانده نشد. او میگفت: به فرض اینکه قبول کنیم هیچکس به من رأی نداده است، ولی یک رأی خودم کجا رفت؟
سرانجام آیتالله مدرس در 16 مهر 1307 دو روز بعد از افتتاح مجلس هفتم دستگیر و به خواف تبعید شد و در آذر 1316 پس از نه سال زندان و تبعید، در کاشمر به شهادت رسید.
رضاشاه چون قدرت و شجاعت مدرس را میشناخت در اوّلین برخوردش با روحانیت، نقشه ترور وی را کشید و چون موفق نشد، وی را منزوی کرد و پس از دستگیری و تبعید او را به شهادت رساند.
منبع: کتاب «چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه» نوشته حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 414-413