-
پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۰۲ ب.ظ
-
۴۹۶
نه مىتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد براى تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه مىتوانیم بگوییم حضرت براى شهید شدن قیام کرد. چیز دیگرى است.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ اگر این حادثه را دقیق در نظر بگیرید، شاید بشود گفت انسان مىتواند در حرکت چند ماهه حضرت ابی عبدالله الحسین(علیهالسلام) از آن روزى که از مدینه خارج شد و به طرف مکه آمد، تا آنروزى که در کربلا شربت گواراى شهادت نوشید بیش از صد درس مهم بشمارد.
نخواستم بگویم هزارها درس، مىشود گفت هزارها درس هست. ممکن است هر اشاره آن بزرگوار، یک درس باشد؛ اما اینکه مىگویم بیش از صد درس، یعنى اگر ما بخواهیم این کارها را مورد مداقه قرار دهیم، از آن مىشود صد عنوان و سرفصل به دست آورد که هر کدام براى یک امت، براى یک تاریخ و یک کشور، براى تربیت خود و اداره جامعه و قرب به خدا، درس است.
به خاطر این است که حسین بن على ارواحنافداه وفدا اسمه وذکره در دنیا مثل خورشیدى در میان مقدسین عالم، اینگونه مىدرخشد. انبیاء و اولیاء و ائمه و شهدا و صالحین را در نظر بگیرید. اگر آنها مثل ماه و ستارگان باشند، این بزرگوار مثل خورشید مىدرخشد. و اما آن صد درس مورد اشاره به کنار؛ یک درس اصلى در حرکت و قیام امام حسین(علیهالسلام) وجود دارد که من سعی خواهم کرد آن را به شما عرض کنم؛ همه آنها حاشیه است و این متن است.
چرا قیام کرد؟ این درس است. به امام حسین(علیهالسلام) مىگفتند شما در مدینه و مکه محترمید و در یمن، آن همه شیعه هست. به گوشه اى بروید که با یزید کارى نداشته باشید، یزید هم با شما کارى نداشته باشد. این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگى کنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟ این، آن سؤال اصلى است.
این، آن درس اصلى است. نمىگوییم کسى این مطلب را نگفته است؛ چرا، انصافا در این زمینه، خیلى هم کار و تلاش کردند، حرف هم زیاد زدند. حال این مطلبى را هم که ما عرض مىکنیم، به نظر خودمان یک برداشت و دید تازه اى در این قضیه است.
دوست دارند چنین بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خود، یک حکومت تشکیل دهد. این هدف قیام ابی عبدالله(علیهالسلام) بود. این حرف، نیمه درست است؛ نمىگویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار براى تشکیل حکومت قیام کرد، به این نحو که اگر ببیند نمىشود انسان به نتیجه برسد، بگوید نشد دیگر، برگردیم؛ این غلط است. بله؛ کسى که به قصد حکومت حرکت مىکند، تا آنجا پیش مىرود که ببیند این کار، شدنى است. تا دید احتمال شدن این کار، یا احتمال عقلایى وجود ندارد، وظیفهاش این است که برگردد.
اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آنجا جایز است انسان برود که بشود رفت. آنجا که نشود رفت، باید برگشت. اگر آن کسى که مىگوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حقه علوى است، مرادش این است، این درست نیست. براى اینکه مجموع حرکت امام، این را نشان نمىدهد.
در نقطه مقابل، گفته مىشود: نه آقا، حکومت چیست؟ حضرت مىدانست که نمىتواند حکومت تشکیل دهد، بلکه اصلا آمد تا کشته و شهید شود! این حرف هم مدتى بر سر زبآنها خیلى شایع بود. بعضى با تعبیرات زیباى شاعرانه اى هم این را بیان مىکردند. حتى من دیدم بعضى از علماى بزرگ ما هم این را فرمودهاند. این حرف که اصلا حضرت قیام کرد براى اینکه شهید شود، حرف جدیدى نبوده است. گفت: چون با ماندن نمىشود کارى کرد، پس برویم با شهید شدن، کارى بکنیم! این حرف را هم، ما در اسناد و مدارک اسلامى نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بیانداز؛ ما چنین چیزى نداریم. شهادتى را که ما در شرع مقدس مىشناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشان مىبینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادت مقدسى که واجب یا راجح صحیح اسلامى است. اما اینکه آدم، اصلا راه بیفتد براى اینکه من بروم کشته شوم، یا یک تعبیر شاعرانه چنینى که، خون من پاى ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند؛ اینها، آن چیزى نیست که مربوط بدان حادثه به آن عظمت است.
در این هم بخشى از حقیقت هست؛ اما هدف حضرت، این نیست. پس به طور خلاصه، نه مىتوانیم بگوییم که حضرت قیام کرد براى تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه مىتوانیم بگوییم حضرت براى شهید شدن قیام کرد. چیز دیگرى است. بنده به نظرم اینطور مىرسد، کسانى که گفتهاند هدف «حکومت» بود، یا هدف، «شهادت» بود، میان هدف و نتیجه، خلط کردهاند. هدف اینها نبود.
امام حسین(علیهالسلام)، هدف دیگرى داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتى را مىطلبید، که این حرکت، یکى از دو نتیجه را داشت، حکومت یا شهادت. البته حضرت براى هر دو هم آمادگى داشت. هم مقدمات حکومت را آماده کرد و مىکرد؛ هم مقدمات شهادت را آماده کرد مىکرد، هم براى این توطین نفس میکرد. هرکدام هم مىشد، درست بود و ایرادى نداشت؛ اما هیچکدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگرى است.
هدف چیست؟ اول آن هدف را به طور خلاصه در یک جمله عرض میکنم، بعد مقداری توضیح می دهم. اگر بخواهیم هدف امام حسین(علیهالسلام) را بیان کنیم، باید اینطور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین، که آن واجب عظیم را هیچکس قبل از امام حسین ـ حتی خود پیغمبر ـ انجام نداده بود.
نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبى. واجبى بود که در بناى کلى نظام فکرى و ارزشى و عملى اسلام، جاى مهمى دارد. با وجود این که این واجب، خیلى مهم و بسیار اساسى است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود، عرض مىکنم که چرا عمل نشده بود.
امام حسین باید این واجب را عمل مىکرد تا درسى براى همه تاریخ باشد. مثل اینکه پیغمبر، حکومت تشکیل داد؛ تشکیل حکومت درسى براى همه تاریخ اسلام شد و فقط حکمش را نیاورد. یا پیغمبر، جهاد فىسبیل الله کرد و این درسى براى همه تاریخ مسلمین و تاریخ بشر تا ابد شد. این واجب هم باید به وسیله امام حسین(علیهالسلام) انجام مىگرفت تا درسى عملى براى مسلمانان و براى طول تاریخ باشد.
حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمىآمد؛ مثلا در زمان امام علىالنقى(علیهالسلام) پیش مىآمد، همین کار را امام علىالنقى علیه الصلاه والسلام مىکرد و حادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام علىالنقى مىشد. اگر در زمان امام حسن مجتبى یا در زمان امام صادق علیهماالسلام هم پیش مىآمد، آن بزرگواران عمل مىکردند.
در زمان قبل از امام حسین، پیش نیامد؛ بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه علیهم السلام تا دوران غیبت، پیش نیامد. پس هدف، عبارت شد از انجام این واجب؛ که حالا شرح می دهم این واجب چیست. آنوقت به طور طبیعى انجام این واجب، به یکى از دو نتیجه مىرسد؛ یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت مىرسد؛ اهلا و سهلا، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم مىرسید، قدرت را محکم مىگرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین اداره مىکرد. یکوقت هم انجام این واجب، به حکومت نمىرسد، به شهادت مىرسد. براى آن هم امام حسین حاضر بود. خداوند امام حسین و دیگر ائمه بزرگوار را طورى آفریده بود که بتوانند بار سنگین آنچنان شهادتى را هم که براى این امر پیش مىآمد، تحمل کنند، و تحمل هم کردند. البته داستان مصائب کربلا، داستان عظیم دیگرى است.
انتهای پیام/
منبع: انسان 250 ساله(بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی – مبارزاتی ائمه اطهار(ع))، چاپ دوازدهم، خرداد سال 91، صص145-148