استاد مهدی طائب

پایگاه نشر آثار استاد مهدی طائب

گزارش | اسرائیل مثل «دوال‌پاست» که بر دوش استعمار سوار شده است

  • ۵۱۱

اسرائیل مثل دوال‌پاست. در افسانه‌های علاءالدین دوال‌پایی هست که خودش را گوشه جاده می‌اندازد و احساس عجز می‌کند. شخصی دلش برای او می‌سوزد و روی دوشش سوارش می‌کند. وقتی او سوار دوش او می‌شود، دوال‌پا پاهایش را دور گردن او حلقه می‌کند و این‌قدر او را راه می‌برد تا او را می‌کشد.

 

پایگاه اطلاع‌رسانی استاد مهدی طائب؛ نخستین نشست تخصصی «جایگاه و عملکرد حوزه‌های علمیه در تقابل با صهیونیسم» با هدف شناسایی ظرفیت حوزه‌های علمیه از سوی مؤسسه بررسی‌های راهبردی بعثت با حضور اساتید حوزه و دانشگاه در تاریخ بیست و نهم اردیبهشت ماه سال جاری در شهر مقدس قم برگزار شد.

در ادامه سخنان دکتر محمود مهتدی، دیپلمات سابق ایران در کشورهای اروپایی تقدیم می‌گردد:

در اوایل انقلاب نهضتی برای نزدیکی حوزه و دانشگاه شکل‌گرفت که بعد از مدتی به فراموشی سپرده و محتوایش گم شد. حس می‌کردم که خیلی حرفِ نزده جمع شده است. بحث من این نبود ولی این جمع مرا به سمت آرزوهایی برد که از دیرباز در سینه‌‌ام نهفته بود. زمانی که حضرت امام در پاریس تشریف داشتند، بنده دانشجوی آنجا بودم. در آن زمان می‌توانستیم چندین رشته را در دانشگاه بخوانیم؛ بنابراین بنده ادبیات مدرن و جامعه‌شناسی در سوربن و ونسن می‌خواندم. دانشجوی دو رشته در دو دانشگاه با دو دیدگاه مختلف بودم.

در جامعه‌شناسی واحدی وجود داشت که برای ما ارائه نمی‌شد. یکی از دوستان فرانسوی‌ام آن واحد را داشت. او جزواتش را به من ‌‌داد. بعد از بررسی جزوات متوجه شدم در آنجا جامعه‌شناسی امنیتی درس می‌دهند. ما فرانسوی نبودیم، به‌همین‌دلیل آن درس‌ها برای ما ممنوع بود و جامعه‌شناسی به شکل تئوری می‌خواندیم. در‌حالی‌که در آنجا تکنولوژی جامعه‌شناسی تدریس می‌شد؛ یعنی آموزش می‌دادند شما چطور از جامعه‌شناسی در فلان مورد یا فلان موضوعِ خاص استفاده کنید.

بعد از اینکه جزوات آن‌ها را دیدیم و با رفتار امام آشنا شدیم، تصور می‌کردیم که حوزه پر از این رفتارها باشد. برای شما مثالی می‌زنم که چطور می‌توان در جامعه‌ای حرکت سیاسی مخالف ایجاد کرد؛ چگونه می‌توان حرکت سیاسی مخالف را خنثی کرد. در آن درس‌ها اطلاع و اخبار تبدیل به عقیده می‌شد. با خبر و شایعه عقیده به وجود می‌آمد. از عقیده، قضیه به وجود می‌آید. اگر جامعه‌ای صاحب قضیه شود، حرکت می‌کند و این عملکرد، جامعه‌شناسیِ حرکتی نام دارد. در تاریخ، هیچ فیلسوفی حرکت ایجاد نکرده، یعنی نهضتی به وجود نیاورده است. هیچ‌کدام از حکما و فلاسفه این نهضت‌ها را ایجاد نکردند، مثلاً علامه طباطبایی نهضتی را ایجاد نکردند.

می‌گویند «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ»[1]، پس علمی که می‌خواهد از نبی به عالم منتقل شود چه علمی است که انبیا حرکت ایجاد می‌کنند؟ ولی علما این حرکت را ایجاد نمی‌کنند، بلکه برعکس فریب می‌خورند و حرکتی که در دست دارند را از دست می‌دهند. مالکیت با عقیده است. اگر شخصی این را از من بگیرد و به من پس‌گردنی بزند، در وضعیت مظلوم قرار می‌گیرم. اگر جلوی او بایستم و همه شما پشت سر من بایستید، متوجه می‌شوم که حوزه علمیه با ایشان هست، با اینکه مالکیت رفته است.

در اینجا اصول قضیه به وجود می‌آید، یعنی به جایی می‌رسم که می‌گویم اگر این است ببین چکار می‌کنم! جامعه‌ یا جمع حاضر از عقیده‌ای درباره مالکیت به چنین وضعی می‌رسد. در آیه‌ای از قرآن نام تعدادی از انبیاء آمده،[2] بعد گفته می‌شود که خدا یکی است، اما به لوط گفت که چرا شما به جای زنان، مردان را انتخاب کردید؟ به دیگری می‌گوید چرا کم از میزان می‌گذارید؟ برای هر کدام مسئله‌ای را مطرح می‌کند، یعنی می‌خواهد برای پیامبران با توحید ایجاد قضیه کند و تا ایجاد قضیه نکند کسی کاری نمی‌کند.

از بزرگترین هنرهای قرآن در جامعه‌شناسی امنیتی «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه‏» است. قرآن توانسته از جمله «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه‏» قضیه به وجود آورد. درحالی‌که «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه‏» بدین معناست که خدایی جز خداوند نیست. بعد از صدر اسلام، این مطالب وارد علم کلام و فلسفه شد. فلاسفه می‌نشستند و در این باره با هم بحث می‌کردند، یعنی قضیه در اصل خودش قضیه نیست، بحثی است که می‌توان در فلسفه هم بحث شود. اگر از این موضوع بتوان قضیه در آورد خیلی کار سختی می‌شود.

در اوایل اسلام، تصور بعضی این بوده که مردم با معجزاتی ایمان می‌آورند، ولی قضیه به این شکل پیش نرفت. آیه می‌فرماید اگر می‌توانی نردبانی بگذار و به آسمان برو یا زمین را بکن و آیه بیاور، بعد می‌فرماید اگر خداوند بخواهد همه این‌ها را بر هدایت جمع می‌کند؛ سپس می‌فرماید: «إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلین‏»[3] مواظب باش که از جاهلین نباشی. پروردگار عالم پروسه‌های منازعه و جنگ دارد، این حس موجود است که باید برخورد پیش بیاید؛ باید حق را به باطل بکوبیم.

اسلام به دنبال قضیه‌سازی است. ما مایل هستیم که حوزه علمیه مباحثی را از متون بیرون بکشد. چگونه قرآن قضیه‌سازی می‌کند؟ چگونه می‌توان با «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه‏» قضیه ساخت؟ امیرالمؤمنین (ع) چهار سال حاکمیت را در دست داشتند. سه جنگ در چهار سال اتفاق افتاد. ابن عباس فکر می‌کرد که حضرت خلافت را نمی‌پذیرند ولی حضرت پذیرفت. ابن عباس در مدینه می‌دوید، به او گفتند چرا می‌دوی؟ گفت می‌خواهم به امیرالمؤمنین بگویم که نامه عزل معاویه را ندهد. کسی که امیرالمؤمنین را می‌شناخت به ابن عباس گفت: نامه را داد و رفت؛ یعنی صبر نکرد که فردا یا پس‌فردا شود و حکما بر سر نوشتن نامه عزل بحث کنند.

چرا امیرالمؤمنین این کار را انجام داد؟ کار به جایی رسید که عده‌ای گفتند امام سیاست نمی‌داند. این‌ها علومی است که باید از حوزه بیرون بیاید. چرا در حوزه جامعه‌شناسی حرکتی نداریم؟ باید حوزه وارد دانشگاه شود. چرا جامعه‌شناسی امنیتی در حوزه نداریم؟ ما این مطالب را در دانشگاه‌های کفر خواندیم، ولی دیدیم که موارد زیبا و زیرکانه‌ای در اسلام و تشیع وجود دارد. این‌ها دانش مدرن و کاربردی و تکنولوژی جامعه‌شناسی است، نه اینکه جامعه‌شناسی در تئوری و فرضیه و این‌ها باشد. این بحث خارج از موضوع بود، ولی هیئت مدرسین حوزه در اینجا حضور داشتند و این بحث را مطرح کردم.

چرا عده‌ای از حوزه برای تدریس وارد دانشگاه‌ها می‌شوند؟ چرا یکی از دانشگاهی‌ها برای تدریس به حوزه نمی‌آید؟ چرا حوزه دعوت نمی‌کند که بعضی از اساتید درباره مسئله‌ای صحبت کنند؟ بسیاری از حوزویان در دانشگاه وارد شدند و تدریس کردند. آیا جای این مسئله خالی نیست؟ تمام ظرایف هنری قرآن را بیان کرده‌ایم. تمام مسائل مربوط به بلاغت و فصاحت گفته شده، در‌حالی‌که اصول هنر ادبیات عوض شده است.

من می‌بینم که قرآن سرشار از ادبیات مدرن است. قرآن سرشار از نکات ادبی مدرن است، چون یکی از رشته‌هایی که بنده خواندم ادبیات مدرن است. چرا در حوزه این‌ کار انجام نمی‌شود؟ چه کسی باید این کارها را انجام دهد؟ بیان شد کسانی که کارهایی انجام دادند خارج از حوزه بودند. این خیلی بد است. اولین بار که به وارد مؤسسه بعثت شدم، درباره فقه سیاسی مطالبی نوشته‌ شده بود. ما دوست داریم که روحانیون بالا باشند، «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ»؛[4] اگر روحانیت نمادِ اسلام است، نباید بالای آن چیزی باشد. نباید دانشی باشد که آن‌ها ندانند.

اما راجع به بحث اسرائیل: هیچ کلمه‌ای جای اسرائیل را نمی‌گیرد. وقتی می‌گوییم رژیم اشغالگر قدس از معانی اسرائیل زده‌ایم و از آن کاسته‌ایم. وقتی صهیونیسم را به کار می‌بریم، کلمه ایسم بستر فکری را مطرح می‌کند. شیعه می‌تواند به عنوان مکتب فکری مطرح شود، ولی وقتی از امام خمینی بحث می‌شود، تشیع ساده به میان نمی‌آید.

کلمه اسرائیل معنای خودش را دارد. بعضی فکر می‌کنند که اسرائیل با وعده بالفور[5] در سال 1917 تشکیل شده است. متن بیانیه بالفور را همه خوانده‌اند. در آنجا آمده است که ملکه انگلیس به پاس خدماتی که صهیونیست‌ها انجام داده‌اند با «ایجاد خانه ملی برای یهودیان در سرزمین فلسطین» موافقت کرده است. آن‌ها می‌خواستند برای یهودیان National Home در نظر بگیرند. بعد قید می‌کند National Home به معنای وطن نیست، بلکه سرزمینی است که آن‌ها می‌توانند در آن خانه‌سازی کنند، اما معلوم بوده است که National Home را انگلیس به آن‌ها می‌‌دهد تا صهیونیست‌ها زیر سلطه انگلیس راحت باشند.

البته شرطی در بیانیه بالفور وجود داشت: یکی اینکه این اوضاع در تضاد با نهادهای موجود و سازه‌های فرهنگی و اجتماعی سرزمین فلسطین قرار نگیرد. از ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۹ جنگ جهانی شروع می‌شود ولی در این باره اتفاقی نمی‌افتد. در واقع، در ۲۳ سال هیچ اتفاقی نیفتاد چون انگلستان فهمیده بود که چنین چیزی با سازه‌های فرهنگی و اجتماعی آنجا سازگار نیست. بعد از اینکه معامله قرن مطرح شد، ابوزمان نقشه‌هایی را نشان داد. در سال 1939، هیتلر شروع به کشتن یهودیان می‌کند، اما تعداد یهودیان در شمال غرب فلسطین بسیار کم بود. این مهاجرت در اوج کشتار یهودیان اتفاق افتاده است، چطور می‌شود که اسرائیل بعد از سال 45 به وجود می‌آید؟ یعنی جنگ در سال 1945 به پایان می‌رسد و سه سال بعد و با تشکیل سازمان ملل، اسرائیل هم به وجود می‌آید. ارکان وجودی سازمان ملل مربوط به یهود است. در جایی که می‌گوید حقوق بشر، مقصود یهود است. چه حادثه‌ای اتفاق افتاد؟ این‌ها از رموز جنگ جهانی دوم است، انگلیس در حال تسلیم‌شدن بود؛ چرچیل رفت تا نطق تسلیم را بخواند و... .

جمع‌بندی من این است که اسرائیل را خوب بشناسیم. فکر نکنیم که اسرائیل یک کشور یا گروه است. اسرائیل مثل دوال‌پاست. در افسانه‌های علاءالدین دوال‌پایی هست که خودش را گوشه جاده می‌اندازد و احساس عجز می‌کند. شخصی دلش برای او می‌سوزد و روی دوشش سوارش می‌کند. وقتی او سوار دوش او می‌شود، دوال‌پا پاهایش را دور گردن او حلقه می‌کند و این‌قدر او را راه می‌برد تا او را می‌کشد. بعد از مرگ آن شخص، دوال‌پا دوباره کنار جاده می‌آید تا شخص دیگری را به دام بیندازد.

اسرائیل عبارت است از هویتی یهودی که مثل دوال‌پا سوار بر دوش استعمار است. در قدیم استعمار وجود داشت، الان خیلی پیچیده‌تر شده است. شما با استعماری مبارزه می‌کنید که دوال‌پا بر آن حاکم شده و این دوال‌پا اسرائیل است.

اسرائیل سه مرحله دارد: 1917، بعد از پایان جنگ جهانی دوم و تشکیل اسرائیل در 1948 و سال 1982، زمانی که تاچر به قدرت رسید و در آمریکا ریگان رئیس‌جمهور شد. در اینجا نهضت جدیدی روی کار آمد. پیش از روی کار آمدن، ریگان معتقد به عقاید اقتصاددان بزرگی به نام میلتون فریدمن بود. یکسال بعد، فریدمن مشاور اقتصادی ریگان می‌شود. نهضتی جهانی به وجود می‌آید که ریشه آن در آنجا قرار دارد: کوچک‌کردن دولت‌ها و بزرگ‌کردن بخش خصوصی. بزرگ‌کردن بخش خصوصی باعث شد یهود امتیازات بیشتری را به دست بیاورد. همین الان بانک مرکزی آمریکا دست یهود است و آن‌ها اسکناس‌های آمریکا را چاپ می‌کنند.

 انتهای پیام/

پی نوشت؛

[1]. بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص 10.

 [2]. یکی از حضار آیۀ 73 سورۀ اعراف را قرائت کرد: «وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً»

[3]. سورۀ هود، آیۀ 46.

[4]. من لا یحضر الفقیه، ج 4، ص 324.

[5]. The Balfour Declaration

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی