-
يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۹ ب.ظ
-
۶۶۱
با جنش مشروطه، برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی، گفتمان سیاسی مسلط در ایران قرن نوزده که از آن به پاتریمونیالیسم سنتی قاجاری تعبیر میشود، دگرگون شد و با جنش مشروطه بعنوان گفتمان مقاومت با گرایشهای دموکراتیک دوران گذار به دموکراسی در ایران آغاز شد.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ یکی از موضوعات اساسی در جامعه شناسی سیاسی هر جامعهای، ماهیت دولت در آن جامعه است. دولتها ماهیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گوناگون دارند. در این نوشتار ماهیت سیاسی دولت در ایران دوره پهلوی از نظر میزان گذار به دموکراسی بررسی میشود. هدف از بررسی ماهیت سیاسی دولت آن است که چگونگی اعمال حاکمیت مردم و تعامل میان شهروندان و حاکمیت روشن شود.
با این رهیافت، پرسش اساسی این است که ماهیت دولت در ایران دوره پهلوی در چارچوب چه گفتمان یا خرده گفتمان شکل میگیرد؟ فرض نگارنده آن است که نوع رابطه میان مردم و حاکمیت نقشی تعیینکننده در ماهیت سیاسی نظام از نظر میزان گذار به دموکراسی دارد. بر این اساس، ماهیت دولت در ایران در دوره مورد مطالعه دستخوش دگرگونی بوده و فرایند دموکراتیزاسیون در چهارچوب گفتمان دولت استبدادی شبه مدرن، خرده گفتمانهای دولت خودکامه، دولت اقتدارگرای بوروکراتیک و دولت اقتدارگری ران تیر را تجربه کرده است.
از جنبش مشروطیت تا آغاز فرمانروایی رضا شاه، شرایطی بر نظام سیاسی ایران چیره شد که میتوان آن را دوره حاکمیت دوگانه یا دوآلیسم حقوقی-سیاسی نامگذاری کرد؛ دورهای که پارهای از نمادهای دموکراتیک همچون قانون اساسی، نهاد پارلمان، احزاب و مطبوعات از مبانی مشروعیت بخش تازه نظام سیاسی به شمار میآیند. در همان حال، نهاد سلطنت همچون نمادی از مبانی مشروعیت سنتی، خودنمایی میکند که در تعارض با نهادهای تازه است.
این دوره از تاریخ پرفراز و نشیب ایران را دوره گذار از حاکمیت پاتریمونیالیستی قاجاری به دولت استبدادی شبه مدرن نامگذاری میکنیم، ناسیونالیسم ایرانی، تجدد آمرانه، اقتدارگرای، مدرنیسم و سکولاریسم عناصر اساسی گفتمان«دولت استبدادی شبه مدرن»را تشکیل میدهند. در چهارچوب این گفتمان مسلط، روند گذار به دموکراسی در ایران بهترتیب سه خرده گفتمان دولت خودکامه، دولت اقتدارگرای بوروکراتیک و دولت اقتدارگرای رانتیر را تجربه کرد. تلاش نگارنده بر آن است که با بیان ویژگیهای گفتمانهای مزبور ماهیت دولت و نوع تعامل نظام سیاسی و جامعه مدنی را مورد مطالعه قرار دهد.
1- دولت خودکامه
بنیانگذاری دولت پهلوی با کودتای سوم اسفند 1299 در همان خط پیدایش دولتهای قدرتمند پس از هرج ومرج ناشی از خیزشهای مردم ایران قرار میگیرد که در سراسر تاریخ این کشور کشیده شده است. در حکومت رضا شاه، اعمال قدرت، هرچه خودکامانهتر صورت گرفت و رگههای از ویژگیهای نظام پاتریمونیالیستی قاجاریه در حکومت رضا شاه نیز استمرار یافت. «ساختار سیاسی سالهای قبل از مشروطیت استبدادی بود و بعد از مشروطه که عملکرد و وظایف شاه را قانون محدود و معین میکرد، سیره شاهان، همچنان ادامه داشت.
بنابراین، میتوان گفت«شاه بعد از مشروطه فقط در لفاف قانون مشروطه پیچیده شد و مشروعیت یافت و قید و بندهای مشروطه فقط در قالب جملات زیبا بر کاغذ باقی ماند ولی سیاق شاهان همچون گذشته ادامه یافت. گویی استبداد,روح حکومت ایران را بین دو انقلاب شکل میداد»(کرزن، 1360: 567). ساختار سیاسی در دوره حاکمیت رضا شاه مبتنی بر «سه پایه اصلی ارتش، دیوانسالاری دولتی و دربار بود و از این نظر قدرت فاقد هرگونه نهاد مردم سالارانِ و مبانی مشروع کننده مردمی.»(Abrahamian 1982:149)
رضا خان پهلوی که با کودتای سوم اسفند 1299 با عنوان سردار سپه تجربه سیاسی خود را آغاز کرد، وزارت جنگ را در اردیبهشت 1300 به دست گرفت؛ در آبان 1303 به نخست وزیری رسید و با گرفتن«فرماندهی کل قوا»در بهمن 1303 از مجلس شورای ملی خود را برای برکناری دودمان قاجار و در دست گرفتن سلطنت آماده کرد. رسیدن به این مقاصد سیاسی مرهون همراهی و همکاری مجالس چهارم و پنجم بود.
او از همان آغاز با توجه به نقش و جایگاه مجلس، تلاش کرد با کمک نیروهای نظامیو با دخالت در انتخابات، افراد موردنظر خود را روانه مجلس کند؛ اما همان گونه که دست یابی به قدرت تام با گذشت زمان و در یک فرایند تکمیلی انجام پذیرفت، فرایند کنار گذاشتن شخصیتهای مردمی، ملی و مستقل از نمایندگی مجلس و تشکیل مجالسی فرمانبردار و فرمایشی نیز نیازمند گذشت زمان بود. کسانی چون مدرس و مصدق حتی تا دوره ششم نیز در میان اقلیت مجلس حضور داشتند؛ اما انتخابات مجلس هفتم، به این روند پایان داد.
ازاینرو، دولتی را که به دنبال کودتای سوم اسفند 1299 در ایران روی کار آمد، میتوان تحت عنوان«دولت خودکامه»تحلیل کرد. بدین معنا که از یک سو ریشه در استبداد گذشته داشت و رگههای از پاتریمونیالیسم قاجاری در آن استمرار پیدا میکند و از طرف دیگر از نهادهای مدرن، چون مجلس برای آراستن چهره خود به عنوان پوشش استفاده کرد. حال آنکه، استبداد و خشونت، ستیز با مذهب و نهادهای مذهبی، باستانگرایی ناسیونالیستی و سیاست یکپارچه سازی قومیو فرهنگی از اقدامات مهم سیاسی و فرهنگی دولت رضا شاه بود.
2-دولت اقتدارگرای بوروکراتیک
در سال 1320 با هجوم متفقین حکومت رضا شاه پایان یافت و دورهای جدید در ایران آغاز شد. سالهای 32-1320 بار دیگر دورهای از فترت بود. دورانی که همان گرایشهای قدیمی به سمت خیزش اجتماعی و سیاسی پس از سرنگونی یک رژیم خودکامه از نو هویدا شد. در این دوره، به دلیل کاهش قدرت دربار، گروهها و دستههای مختلف اجتماعی وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شدند و در این زمان اگرچه قدرت سلطنت-به صورت مظهر حکومت مطلقه-همچنان یک عنصر اصلی بود، اما سیطره آن بر جامعه کاهش نسبی یافته بود و قدرت سیاسی بین قطبهای مختلف، دربار، مجلس، کابینه، سفارتخانههای خارجی و عامه مردم تقسیم شده بود که بی ثباتی سیاسی یکی از پیامدهای آن بود.(Abrahamian 1982: 110)
به هرترتیب، انتخابات دوره پانزدهم برگزار شد و مجلس پانزدهم در 25 تیر 1326 آغاز به کار کرد و نمایندگان در سه فراکسیون بزرگ: حزب دموکرات، سلطنت طلبان(فراکسیون اتحاد ملی)و فراکسیون ملی(طرفداران انگلیس)آرایش یافتند. با کنار رفتن دولت قوام و سوء قصد ناصر فخرایی به محمد رضا پهلوی در 15 بهمن 1327 و ممنوعیت فعالیت حزب توده، دولت خیز جدید در راستای کنترل انتخابات در افزایش قدرت شاه برداشت.در چنین شرایطی انتخابات شانزدهمین دوره مجلس شورای ملی و انتخابات مجلس سنا آغاز شد. بیشتر اعضای مجلس شانزدهم از زمینداران، بازاریان، کارمندان بلندپایه دولت و بر سر هم از طبقات بالای اجتماع بودند(شجیعی، 1327: 255)نمایندگان مجلس شانزدهم در چهار فراکسیون آرایش یافتند. فراکسیون کوچکی از جبهه ملی، محافظه کاران هوادار انگلیس، نزدیک به چهل نماینده مستقل ولی کمابیش همه نمایندگان سلطنت طلب بودند.(آبراهامیان، 1383: 321)
چنانکه ازترکیب مجلس و گرایشهای فراکسیونی پیداست، علی رغم تلاشهای دولت برای تأثیرگذاری بر جریان انتخابات این مجلس با مجالس دیگر در دورههای قبل تفاوت داشت. آخرین انتخابات در دوره دولت اقتدارگرای بوروکراتیک، انتخابات هفدهمین دوره مجلس بود که در هنگام نخست وزیری مصدق در 26 آذر 1320 انجام گرفت. این انتخابات به علت جریان ملی شدن صنعت نفت و مبارزه دولت ایران با انگلستان و همچنین عزم نخست وزیر برای آزاد بودن انتخابات از دورههای پیشین متمایز است و با فراز و نشیبهای گوناگون نیز همراه بود.
به هرترتیب با غلبه یافتن قدرت مجلس بر سایر منابع قدرت در فاصله 1320 تا 1332 از دل مجلس نهضت ملی شدن صنعت نفت بیرون آمد. این نهضت با گرایشهای مردم گرایانه ودموکراتیک در واقع به عنوان یک گفتمان مقاومت بود که در برابر گفتمان مسلط دولت اقتدارگرای بروکراتیک شکل گرفت. اما روند تحولات حاکی از آن است که نهضت ملی در یک گفتمان مقاومت باقی ماند و نتوانست به یک گفتمان مسلط تبدیل شود. به عبارت دیگر روند گذار به دموکراسی در این دوره نیز همانند دوره مشروطه موفقیت آمیز نبود، که علل آن را باید در علل شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت و سقوط دولت ملی دکتر مصدق جستجو کرد.
3-دولت اقتدارگرای رانتیر
در ادبیات مربوط به دولت رانتیر معمولا چنین دولتی را دارای شیوه خاصی از سیاست و حکومت میدانند. این شیوه خاص سیاست و حکومت که در اصطلاح«رانتیریسم»خوانده میشود دارای دو مشخصه عمده است: نخست اینکه رانت در کنترل نخبگان حاکم است و دوم اینکه نخبگان حاکم از این رانت برای جلب همکاری و کنترل جامعه استفاده میکنند، تا در نتیجه ثبات سیاسی دولت را حفظ کنند.
بطور کلی میتوان گفت رانتیریسم سه تأثیر عمده بر ساخت دولت دربردارد که بدین شرح است: 1-افزایش استقلال دولت از جامعه؛ 2-ایجاد مانع در مسیر توسعه نظام سیاسی؛ 3-تضعیف توانایی استخراجی و بازتوزیعی دولت.
از سوی دیگر، تأثیر رانتیریسم بر روابط دولت و جامعه را میتوان به دو صورت عمده مشاهده کرد: 1-دگرگونی در قشربندی اجتماعی؛ 2-تغییر شکل تقابل دولت و جامعه و به عبارت دیگر تضعیف ماهیت نمایندگی دولت.
همچنین رانتیریسم پیامدهایی گسترده بر اقتصاد جامعه دارد. با این حال در این جا دو مورد عمده از این پیامدها اشاره میشود که عبارتند از: 1-تشدید روحیه رانت جویی و مصرف گرایی؛ 2-اختلال در برنامههای توسعه اقتصادی.
انتخابات دورههای بیست دوم تا بیست چهارم یکسره فرمایشی بود وزیر نفوذ و اقتدار شاه و کارگزاران حلقه اصلی هرم قدرت انجام گرفت. با تشکیل حزب رستاخیز، شاه اعلام کرد: آنهایی که به این حزب نمیپیوندند باید هواداران حزب توده باشند. این خائنان یا باید به زندان بروند و یا اینکه همین فردا کشور را ترک کنند(آبراهامیان، 1383: 1372)
این نظر که شهروندان یا باید به حزب رستاخیز بپیوندند یا از کشور بروند پایه و اساس غیر دموکراتیک رژیم را نشان میدهد. انتخابات مجلس بیست و چهارم در پایان خرداد 1354 در چنین شرایطی برگزار شد. از آنچه که بیان شد چنین برمیاید که خاستگاه عملی رژیم، ارتش، کابینه، دیوانسالاری دولتی و نظام حزبی بود و سران این نهاد به عنوان بازیگران برجسته دولتی از قدرت بسیار برخوردار بودند و در رأس هرم سیاسی ساختار اجتماعی پیوندی استوار با شاه داشتند (جان فوران، 138: 468). ازاینرو ساختار قدرت سیاسی به صورت یکجانبه و عمودی بود و چنین ساختاری زمینه را بر دموکراتیک شدن و گذار به دموکراسی آماده نمیکند.
نتیجه
با جنش مشروطه، برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس شورای ملی، گفتمان سیاسی مسلط در ایران قرن نوزده که از آن به پاتریمونیالیسم سنتی قاجاری تعبیر میشود، دگرگون شد و با جنش مشروطه بعنوان گفتمان مقاومت با گرایشهای دموکراتیک دوران گذار به دموکراسی در ایران آغاز شد.
با نافرجامیمشروطه زمینههای شکل گیری گفتمان مسلط «دولت استبدادی شبه مدرن» با ویژگیهایی از قبیل تجدد آمرانه، ایران گرایی باستان گرایی، اقتدارگرایی، مدرنیسم و سکولاریسم بوجود آمد و از آن هنگام تا پیروزی انقلاب اسلامیدر سایه تعامل نظام سیاسی با نظام انتخاباتی خرده گفتمانهای گوناگون از قبیل دولت خودکامه، دولت اقتدارگرایی بوروکراتیک و دولت اقتدارگرای رانتیر در پهنه سیاست و حکومت ایران ظاهر شد، به گونه ای که فرایند گذار به دموکراسی به جای فرایند تکاملی با فراز و نشیبهای بسیار مواجه شد. از اینرو ماهیت اقتدارگرایانه دولت در الگوهای مذکور زمینه را برای گذار به دموکراسی آماده نکرد، بلکه ساختار قدرت سیاسی خود، مانع مهم در روند این گذار بود. این فرایند با انقلاب اسلامیبه پایان رسید و گفتمانهای سیاسی به شیوه دیگر تداوم یافت.
انتهای پیام/
نویسنده: سید محمد موسوی