-
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۷:۰۱ ب.ظ
-
۷۹۸
قبل از سال 49 حرکت انجمن یک حرکت بی سر و صدا بود. در درون انجمن این اصطلاح که ما حکومت اسلامی نداریم هنوز ظهور و بروز نکرده بود. تقریبا بعنوان یک سرّی بین افراد بود و خیلی از مؤمنینی که در انجمن حضور داشتند از این جریان خبر نداشتند.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ انجمن حجتیه در دهه سی توسط مرحوم شیخ محمود حلبی با هدف مقابله با بهائیت تأسیس شد. افکار و عملکرد این انجمن طی نیم قرن اخیر مورد بحث و بررسی فراوانی از سوی منتقدین؛ محققین و پژوهشگران واقع شده است.
با آغاز نهضت اسلامی مواضع و عملکرد انجمنیها با فراز و نشیبهایی همراه شد. امام خمینی ابتدا با تقاضای استفاده آنها از سهم امام موافقت کرد و پس از مدتی با روشن شدن عمق تفکرات و مواضع آنها، موافقت اولیه را ملغی کرد.
پس از پیروزی انقلاب نیز، انجمن حجتیه به یکی از گروههای چالشی در مقابل نظام اسلامی تبدیل شد و تا به امروز به عنوان یک جریان خزنده ادامه فعالیت داده است. به هر ترتیب بررسی سوابق دیروز و مواضع امروز این انجمن زوایای پیدا و پنهان متعددی دارد. در همین رابطه با حجتالاسلاموالمسلمین مهدی طائب از محققین تاریخ و فعالین فرهنگی درباره انجمن حجتیه به گفتگو نشستهایم.
او که خود در اوان طلبگی با شیخ محمود حلبی در ارتباط بود، حقایقی جالبی را از قول موسس انجمن حجتیه روایت میکند. همچنین اشاراتی هم به شکلگیری و اثرگذاری جریانات انحرافی در تاریخ شیعه دارد. وی که خود از جانبازان و رزمندگان دوران دفاع مقدس است، ناگفتههای قابل تأملی درباره مواضع حجتیهایها در دوران جنگ هشت ساله دارد.
مشروح گفتوگو؛
بسماللهالرحمنالرحیم. ضمن تشکر از جنابعالی به عنوان اولین سؤال بفرمایید که چرا انجمن حجتیه مبارزه با بهاییت را مبنای خود قرار دادند؟
حجتالاسلام طائب: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبی المرسلین و آله الطاهرین. اوایل طلبگیمان در سال 1355 پدربزرگ ما آشیخ علی اکبر پیشنماز و از علمای برجسته بازار تهران ما را به یکی از دوستان خود به نام مرحوم آیتالله حلبی وصل کرد. من به منزل ایشان در چهارراه حسنآباد تهران رفتم. آقای حلبی در آنجا در مورد شروع حرکت انجمن گفتند: ما دیدیم تمام شبهاتی که درباره دین و احکام دین و مؤمنین هست پاسخگو دارد، اما جریان بهائیت که در ایران آمده و دارد کار میکند پاسخگو ندارد و لذا آمدم برای پاسخگویی به این جریان متصدی شدم و افرادی را تربیت کردم تا به شبهات بهائیت پاسخ بدهند و در برابر هجوم آنها از تشیع دفاع کنند. اینها مطالبی است که مرحوم آقای حلبی برای خود بنده بیان کردند.
باید درباره آقای حلبی این مطالب را بدانیم که ایشان جزء روحانیون سیاسی ایران بوده است. در زمره کسانی است که برای ملی شدن نفت فعالیت میکردند و تا سال 1332 هم در این جریان حضور داشتند. حالا اینکه ایشان از همراهان آقای مصدق یا آیتالله کاشانی بوده احتیاج به مطالعه بیشتر دارد. بیتردید ایشان جزء روحانیون بوده که در جریان ملی شدن صنعت نفت به صورت قوی مشارکت داشتهاند. بعد از سال 1332 به هر تقدیر مرحوم حلبی به یکباره تغییر مسیر میدهند و وارد جریان مبارزه با بهائیت شدند. ایشان حرکتشان را در مشهد شروع کردند که با اقبال زیادی هم مواجه نشدند. شاید دلیل عدم اقبال ایشان برگردد به خوی سیاسی که داشتند و پنهانکاری که میکردند باعث بر عدم اطلاع افراد شده بود.
سال 1349- 1350 ایشان حرکتشان را علنی میکنند. در سال 49 نامهای به امام راحل مینویسند و از ایشان اجازه استفاده از سهم امام را میخواهند و برای تأیید سازمان جریان استفتاء میکنند. این نامه به نام آقای حلبی به امام نوشته نمیشود زیرا به دلیل اینکه امام در تبعید حضور داشتند برای شخص نویسنده تبعاتی را بوجود میآورد. نامه را از طرف جمعی از مؤمنین به امام خمینی ارسال شده بود. امام هم در پاسخ به استفتاء آقای حلبی حرکت ایشان را تأیید میکنند. در نامه به امام نوشته بودند که بهائیت پاسخگو ندارد و ما باید به این شبهات پاسخ بدهیم و از اینکه مؤمنین به سمت اینها گرایش پیدا کنند جلوگیری بعمل آوریم.
بعضیها هم علت ورود آیتالله حلبی به این جریانات را بهایی شدن هم مباحثهای ایشان به نام آقای علوی و ناراحتی بیش از حد ایشان از این ماجرا و نفوذ بهائیت در بین مؤمنین میدانستند. از آقای حلبی نقل میکنند که اینها آنقدر شبهاتشان قدرت پیدا کرده است که هم مباحثهای ما را جذب خود کردهاند. خود آقای حلبی میگفتند ما برای پاسخ به شبهات و جلوگیری از جذب بچه مسلمانها به بهائیت وارد عمل شدیم.
حالا اینکه این حرکت از آغاز با این هدف با چه حاشیههایی و قبول چه لوازمی شروع شد مسئلهای است که باید مورد بحث و مباحثه قرار گیرد. شما این را بدانید اصولا که در طول تاریخ بسیاری از حرکتها بوده که در آغاز با نیت خیر شروع شده اما در ادامه دچار اعوجاج و انحراف و بعضا به ضد خودشان تبدیل شده است.
این انحرافات از خارج وارد شده و یا اینکه طی گذشت زمان خود به خود دچار انحراف شدند؟
حجتالاسلام طائب: برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید یک بررسی اجمالی درباره بهائیت داشته باشیم. بهائیت بدون تردید یک حزب دینی نیست. مثل بابیت یک جریان سیاسی است. اینها هیچ کدام دین نبودند بلکه فرقه بودند. فرقهها در طول تاریخ مورد پشتیبانی قدرتها قرار گرفتهاند. هرگاه قدرتها از یک جریان موجود قوی در جامعه میترسیدند و از آن حرکت احساس خطر میکردند درون این حرکت یک فرقه ایجاد میکردند و آن فرقه حرکت شکل گرفته را مشغول خود میکرد و از توان حرکت میکاست.
بطور مثال امام صادق(ع) برای دستگاه منصور دوانقی یک خطر بود. چگونه میتوانستند امام صادق(ع) را ناتوان کنند. چارهای نداشتند تا در بین پیروان ایشان فرقهای درست کنند تا بین پیروان امام بحث و جدل شکل بگیرد و آن خط اصلی فراموش بشود. در بین یاران امام صادق(ع) عدهای با نام زیدیه بوجود میآیند. اصل حرکت زید برای خدا بوده است، اما قدرت حاکم سوار بر این جریان میشود و در بین اینها فرقهای را تأسیس میکند و زیدیه را به بحث با خود سرگرم میکند. این فرقه بوجود آمده اصل حرکت زیدیه را دچار تزلزل و دوگانگی میکند. بعدها از دل همین فرقه فرقههای دیگری مثل جاروبیه ، بطریه و ... همینطور فرقه در فرقه بوجود آمد و آن حرکت اصیل زمینگیر شد.
بهائیت هم یک فرقه است که از دل بابیت بیرون آمده و بابیت نیز از درون شیخیه بوجود آمده، شیخیه خود زاییده نوعی سلوک انحرافی است. درصورتی که اصل سلوک حق هست ولیکن این فرقهها با ایجاد انحراف بوجود آمدند. حالا اگر بدون شناخت اینکه این یک فرقه و حرکت سازمانیافته است و همینطور بدون اطلاع شروع به مقابله کردیم خود ما در ضدیت با این فرقه به یک فرقه دیگری تبدیل میشویم، منتها با نام خوب اما مشغولساز.
یعنی آقای حلبی به این نکات توجه نکرده بود؟
حجتالاسلام طائب: مرحوم آقای حلبی شاید در آغاز برای مقابله با بهائیت وارد شد، اما ایشان عمق قضیه اینکه بهائیت یک سازمان و یک فرقهایست که عقبهاش به سازمانهای جاسوسی و اصلش به امریکا و اسرائیل برمیگردد را درک نکرده بودند. شما وقتی یک فرقهای مثل بهائیت را میخواهی بزنی باید آن سازمان و آن قدرت حمایتکننده آن را بشناسی. وقتی اصل و ریشه را نشناسی به بیراهه میروی. این نوع مبارزه همانند این است که شما سوار یک قطار در حال حرکت باشید و بر سر اینکه این قطار به کدام مقصد برود بحث میکنید در صورتی که این قطار دارد به سمت مرکز مورد نظر خود حرکت میکند و شما از این قضیه غافل هستید.
بنابراین اول با نیت خالصی وارد میشوند و از طرفی هم مؤسسین فرقه انحرافی وقتی میبینند که فرد و گروه مبارزهکننده به ماهیت فرقه انحرافی توجه ندارند زمان را برای نفوذ مناسب میبینند. قدرتهای حامی فرقه با گماردن افراد خودشان در کنار فرد مبارز، آرام آرام تشکیلات را به انحراف میکشانند. شخصی که جریان مبارز با بهائیت را بوجود آورده بدون اینکه متوجه شود مجموعهاش در ظاهر با بهائیت مبارزه میکند ولیکن در اصل به قدرتهای مؤسس بهائیت کمک میکند. این مجموعهها باعث هزینه برای جریان اصیل شیعی میشوند.
انجمن حجتیه چگونه این هزینه را برای جریان اصیل شیعه ایجاد میکند؟
حجتالاسلام طائب: بهائیت آمده تا خطری برای مهدویت ایجاد کند. شما میخواهید مهدویت را نجات دهید. مهدویت اصیل یعنی اینکه شیعه به یک نقطهای برسد که بتواند زمینه ظهور حضرت را فراهم کند. لازمه زمینهسازی ظهور قدرتمند شدن است. امام زمان برای چه غیبت کردند؟ پاسخ این است که در آن زمان شیعیان قدرتی نداشتند. بنابراین وقتی هم که حضرت ظهور میکنند و اعلام میکنند: یا اهل العالم انا بقیةالله اگر قدرتی وجود نداشته باشد ایشان را شهید میکنند و هیچ فرقی با زمان غیبت ایشان نیست. اگر قرار بوده که ایشان به اعجاز بر دشمنان غلبه پیدا کنند که از همان ابتدا خدواند این کار را میکرد و غیبتی صورت نمیگرفت. ایشان قرار هست با نیروهای طبیعی ظهور کنند.
غیبتشان یک اعجاز الهی است ولی ظهور ایشان مثل ظهور پیغمبر عادی است. تفاوت ایشان با سایر ائمه در این هست که ائمه ظاهر بودند و لیکن به دلیل در اختیار نداشتن قدرت شهیدشان میکردند ولی امام زمان(عج) غیبتشان تا جایی طول میکشد که قدرت شیعه زیاد شود و دشمنان نتوانند ایشان را شهید کنند. اکنون اگر در مسیر مهدویت تبدیل به شیعهسازی شویم که از او را از قدرت بازنگهداریم در حقیقت به همان بهائیت و دشمنان مهدویت خدمت کردهایم.
چگونه میشود از قدرتمند شدن شیعه جلوگیری کرد؟ اینکه بیاییم به شیعیان بگوییم شمایی که با بهائیت مبارزه میکنید کاری به امور سیاسی نداشته باشید. در صورتی که توجه به امور سیاسی اولین مسئله به دست آوردن قدرت است. یعنی اینکه با شاه موجود کاری نداشته باشید. اصلا این بهائیت فرقهای هست که توسط ساواک پشتیبانی میشود. تا زمانیکه این شاه و نخستوزیر بهایی مثل هویدا و وزیر آموزش و پرورشی به نام فرخرو پارسا دارد چطور میتوان برای مبارزه با بهائیت به امور سیاسی توجه نداشت؟ با انتخاب این وزیر آموزش و پرورشی که بهایی است تدوین کتب درسی مملکت را به دست بهائیان سپردند. بدون توجه به امور سیاسی چگونه میشود با بهائیت مبارزه کرد؟ اصلا این حرکت به کدام سمت میرود؟
انجمنیها آمدند در ماجرای مبارزه با بهائیت گفتند : اصل این است که ما بهائیت را بزنیم و برای اینکه به این هدف برسیم باید تقیه کنیم و با شاه کاری نداشته باشیم. در اینجا اصل تقیه تحریف شد. تقیه یعنی در برابر دشمن سپر گرفتن ، نه اینکه سپر را به دشمن دادن. شما در میدان جنگ سپر را میگیری که از خود محافظت کنی و در مقابل به دشمن هم ضربه بزنی. این آقایان معنی تقیه را عوض کردند و به نوعی مقابل دشمن تسلیم شدند. انجمنی ها در مجموعه مبارزاتی علیه بهائیت یک اصلی را آوردند به اسم تقیه و در جلسات آموزشیشان اولین چیزی که اعلام میکردند بحث تقیه بود. میگفتند برای مبارزه با بهائیت شما باید طوری رفتار کنید که حکومت شما را بازداشت نکند بدین خاطر کاری به شاه و حکومت نداشته باشید.
من نمیخواهم بگویم که آقای حلبی این موارد را میدانست، حواشی مبارزه با بهائیت را ایشان اصل قرار داد بدون اینکه بداند بهائیت یک فرقهای بیش نیست که تحت حمایت رژیم و شاه قرار دارد و میگفت اصل برای امام زمان این هست و باید با خطر بهائیت مبارزه کنیم. ایشان معتقد بود برای اینکه مهدویت و امام زمان حفظ شود باید در برابر شاه تقیه کنیم. این دیدگاه مخصوصا بعد از سال 1342 اوج گرفت و در بین خودشان میگفتند : اصل برای ما این هست که بهائیان را بزنیم؛ بدین خاطر باید به گونهای رفتار کنیم که نام امام خمینی و حرکتش به ما نچسبد. باید خط خودمان را از خط خمینی جدا کنیم. در صورتیکه امام حرفش عوض شدن شاه و تأسیس حکومت اسلامی است. حرفهای امام در سال 42 بین مردم رایج بود. در آن زمان اگر شخصی میخواست وارد انجمن بشود دچار دوگانگی میشد از یک طرف حرفهای امام را میشنید که میگفت باید حکومت اسلامی تأسیس شود و از سوی دیگر حرفهای انجمنیها بود که اعتقاد بر تقیه داشتند و لذا انجمن برای حفظ نیروی تازه واردش با چالش مواجه میشد. اگر میگفتند: راه امام یک راه است و راه ما هم یک راه اسلامی دیگری است، قاعدتا فرد راه امام و حکومت اسلامی را برمیگزید. بدین ترتیب شروع نهضت امام انجمنیها را به زحمت انداخت.
در مقطعی امام از انجمن حجتیه حمایت کردند، با توجه به روندی که انجمن طی کرد آیا امام از ماهیت اینها اطلاع نداشت؟
حجتالاسلام طائب: قبل از سال 49 حرکت انجمن یک حرکت بی سر و صدا بود. در درون انجمن این اصطلاح که ما حکومت اسلامی نداریم هنوز ظهور و بروز نکرده بود. تقریبا بعنوان یک سرّی بین افراد بود و خیلی از مؤمنینی که در انجمن حضور داشتند از این جریان خبر نداشتند. نمونهاش مرحوم آیتالله خزعلی بود. ایشان یک روحانی انقلابی مبارز بود، انجمن را تأیید میکرد و به نوعی در انجمن حجتیه حضور داشت و از آن سرّی که اینها داشتند مبنی بر تقیه در برابر شاه خبری نداشت.
انجمنیها بین خودشان گفتند که آقای خمینی بعد از سرنگونی شاه چه کاری میخواهد انجام بدهد؟ میخواهد حکومت اسلامی تشکیل بدهد. بعد گفتند حکومت اسلامی متعلق به امام زمان است و حاکم حکومت اسلامی باید معصوم باشد. این حرف از کجا آمده؟ گفتند در روایت داریم هر پرچمی قبل از امام زمان بالا برود طاغوت است. برخی در پاسخ به انجمنیها گفتند که ایشان نمیخواهند حکومت درست کنند میخواهند ظلم را برطرف کنند. انجمنیها در پاسخ با اشاره به یک روایتی که از لحاظ سند ضعیف هم هست و در مقدمه صحیفه سجادیه آمده گفتند: در روایت داریم که هر کسی بخواهد مقابل ظلمی قیام کند فقط بر سختی ما اضافه کرده و موجب ناراحتی ما میشود. منظورشان از بیان این روایت این بود که برای دفع ظلم قیام نکنیم.
این تفکر در باطن انجمن قرار داشت و در سال 50 کشف شد. عدهای از علمای انقلابی به امام نامه نوشتند و مواضع انجمنیها در قبال حکومت اسلامی را بیان کردند. امام هم وقتی از مواضع اینها با خبر شد فرمودند دیگر به اینها سهم امام ندهید.
ادامه دارد...
منبع:
گفتوگوی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با حجتالاسلام والمسلمین طائب(99/01/25)