-
جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۴۴ ق.ظ
-
۴۳۸
در ذهن پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این بود که اگر من علی(علیهالسلام) را معرفی کنم، برخی دچار یأس شده و حتی به انکار خودم دست میزنند؛ میگویند: تو اصلاً پیامبر نبودی؛ بلکه پادشاه بودی که میخواهی موقع از دنیا رفتنت، در نبود فرزند، دامادت را به عنوان جانشین قرار دهی.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ جریان نفاق در غدیر خم با اقدام جدیدی از سوی پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مواجه شد، و آن، اقدام ناگهانی برای معرفی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به عنوان وصی و جانشین بود که برای آنها قابل باور نبود. دلیل بر این مطلب، سخن بعضی از اصحاب است که بعد از این جریان، خطاب به علی(علیهالسلام) گفتند: «بَخ بَخ یا علی؛ أصبحتَ مولایَ و مولی کلِ مؤمن و مؤمنة» (الإرشاد، ج1، ص177). عبارت "أصبحتَ مولایَ و ..." یعنی روز کردی، در حالی که ناگهان به این مقام رسیدی؛ یعنی اصلاً چنین چیزی قرار نبود اتفاق بیفتد و ناگهان این طور شد.
در مقابل، جریان نفاق سعی کرد اولا معرفی علی(علیهالسلام) توسط پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را مقطعی نشان دهد؛ و ثانیا از نظر مقبولیت عامه، این معرفی را زیر سؤال ببرد. البته اقدامات آنها مخفیانه بود، و به همین جهت، نمیشود دلیل صریحی بر بسیاری از این اقدامات در تاریخ پیدا کرد؛ بلکه از حواشی میتوان پی به آنها برد.
جریان نفاق وقتی وارد مدینه شد، طبیعتا نسبت به جوان بودن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ایجاد سؤال کرد. آنها یک شبکه بودند و شبکه به راحتی میتواند سخنش را پخش کند. شما وقتی متوجه میشوید که شبکهای در مقابل شما کار میکند، به سرعت با یک شبکه اطلاعرسانی شروع به مقابله کردن میکنید؛ اما پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مدینه چنین شبکهای در اختیار نداشت؛ فقط نماز جمعه را داشت که در آنجا باید صحبت کرده و درباره این قضایا برخورد میکرد.
تشکیل سپاه اسامه و عکسالعمل منافقان
پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پس از ورود به مدینه که مصادف با ایام بیماری آن حضرت هم بود، سپاه اسامه را تشکیل داد. منافقان، به جوان بودن اسامه ایراد گرفتند، اما پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با اعتراض آنها مقابله کرد و فرمود: دلیل شما برای رد کردن اسامه، جوان بودنش نیست، چون وقتی من پدر همین اسامه را برای نبرد اول موته، فرمانده قرار دادم، شما به فرماندهی او هم اعتراض کردید، در حالی که پدرش جوان نبود. (البته نکته قابل تأمل اینجاست که اگر تاریخ عامه را جستوجو کنیم، اعتراض منافقان به فرماندهی زید، پدر اسامه را پیدا نمیکنیم؛ چرا که آن قضیه را از تاریخ حذف کردهاند).
علت اینکه پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در مقابل آنها این گونه جواب داد، این بود که منافقان در جامعه مدینه شایعه به راه انداخته بودند که علی(علیهالسلام) جوان است و قدرت جانشینی پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را ندارد؛ پس آن حضرت با جوابشان در مورد اسامه، در ذهنها جا انداخت که مشکل آنها با جوان بودن علی(علیهالسلام) نیست، بلکه با اصل علی(علیهالسلام) است.
به هرحال بعد از آنکه پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: «خداوند هر کس را که با سپاه اسامه نرود، لعنت کند»، منافقان پذیرفتند که با سپاه اسامه بروند. البته رفتند، ولی نگذاشتند که این سپاه حرکت کند و به اسامه گفتند: اگر ما الآن برویم، چه کسی به جنازه پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نماز بخواند؟
علت هراس پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از معرفی علی(علیهالسلام)
چرا پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پس از نزول آیه «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» (مائده/67) از معرفی علی بن ابیطالب(علیهالسلام) نگران بود و هراس داشت؟
جواب این است که در ذهن پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) این بود که اگر من علی(علیهالسلام) را معرفی کنم، برخی دچار یأس شده و حتی به انکار خودم دست میزنند؛ میگویند: تو اصلاً پیامبر نبودی؛ بلکه پادشاه بودی که میخواهی موقع از دنیا رفتنت، در نبود فرزند، دامادت را به عنوان جانشین قرار دهی.
اگر سران منافقان پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را انکار میکردند، به دلیل محبوبیتی که داشتند، نصف مسلمانان را از اسلام برمیگرداندند؛ و در نتیجه بین مسلمانها و مرتدان جنگ واقع میشد و همه چیز از بین میرفت.
قضیه تشکیل سپاه اسامه هم در راستای همین تدبیر پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود. اگر این سپاه دچار جنگ داخلی میشد، همان چیزی که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آن میترسید، اتفاق میافتاد؛ بنابراین آن حضرت، فرماندهی بر این سپاه گذاشت که هم زمینهای برای معرفی نفاق باشد و هم کار به جنگ داخلی نکشد. تدبیر پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) تدبیر الهی است.
انتهای پیام/
منبع: جلسه بیست و هشتم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب (1394/02/29)