-
يكشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۳۶ ب.ظ
-
۵۷۲
مدیریت حضرت مِن الله است. اگر این مدیریت الهی نبود، کربلا ماندگار نمیشد. در جریان حضرت علیاصغر(ع)، امام حسین(ع) به دنبال این نیست که همین الآن این مدیریت ایشان اثر کند
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ اباعبدالله(ع) میدان را مدیریت میکنند و بهطور قطع، از نظر عملیات روانی، این میدان به نفع حضرت به روز عاشورا رسید؛ به این دلیل که فهم عمرسعد از شمر بیشتر بود؛ عمرسعد فهمیده بود فرآیند این عملیات به سود اینها نیست، لذا نمیخواست عملیاتی صورت بگیرد. ابنسعد میدید حضرت میدان را مدیریت میکنند؛ اما شمر نمیفهمید. شمر مرتب نامهنگاری میکرد؛ لذا عمرسعد گفت: فسَد علینا؛ یعنی کار را خراب کرد.
باز دیده میشود که عمرسعد در روز عاشورا خیلی از جاها مغلوب مدیریت امام حسین(ع) واقع میشود؛ یعنی چارهای ندارد برای اینکه میدان را به هم بزند، دست به عملی میزند که این عمل او را در موقعیت انفعال قرار میدهد. یک مورد از آن، صحبتهایی بود که حضرت در روز عاشورا داشتند تا جنگ طول بکشد. چون جنگ 73 نفر از سپاه حق درمقابل سی یا چهل هزار نفر، از صبح تا غروب طول کشید؛ در حالی که دشمن میتوانست این 73 نفر را در یک تیرباران، همان اول صبح از بین ببرد؛ اما میبینیم این نبرد صبح آغاز میشود و حضرت نزدیک غروب به شهادت میرسند. این دقیقا مدیریت امام حسین(ع) بود.
حضرت تا ظهر مدیریت میکنند؛ ظهر موقع نماز میشود. سپاه عمرسعد میخواهند کاری کنند چهره اسلامی امام حسین(ع) آشکار نشود. از طرف دیگر، سپاه دشمن نمیخواهد ظرف اسلام بشکند. این قطعی است که در ظهر روز عاشورا، گروهگروه به نماز ایستادند؛ یعنی سپاه عمرسعد نماز جماعت میخواندند. در سوره نساء دارد که وقتی در برابر دشمن هستید، مراقب دشمن باشید. «فَلتَقُم طائفةٌ... »(نساء/102)؛ عدهای نماز بخوانید و عدهای شمشیربهدست آماده باشید. این عده که نمازشان تمام شد، بجنگند تا عده دیگر نماز بخوانند. سپاه عمرسعد چنین وضعیتی داشت و بنابراین، در مقابل امام حسین(ع) علیالدوام نیروی دشمن وجود دارد. اما حضرت عده و عُدهای ندارند که بخواهند اقامه نماز جماعت کنند؛ با وجود این، سپاه دشمن میبیند یک نفر جلوی امام(ع) ایستاد و امام(ع) گفتند «الله اکبر» و نماز خواندند. افرادی که در سپاه دشمن بودند این منظره را دیدند. کسی که نماز میخواند، نباید با تیر زده شود؛ ولی زدند، چون دیدند این نماز حضرت، صحنه را عوض میکند.
در آنجا اگرچه مدافع حضرت را تیرباران کردند و شهید شد، ولی از اذهان کسانی که این تیرباران را دیدند، هرگز پاک نشد و گفتند ما حسین را در حالی که نماز میخواند، تیرباران کردیم که جواب شنیدند: شما غلط کردید که چنین کاری انجا دادید؛ حق نداشتید در حال نماز بزنید.
یا مثلا در داستان علیاصغر(ع) که گفته شده امام حسین(ع) به طرف خیمه آمدند بچه را ببوسند، قابل هضم نیست؛ چون آنچه به ذهن میزند و با مدیریت حضرت قابل انطباق است، این است که ایشان برای علیاصغر(ع) طلب آب کردند. این، قویترین مدیریت صحنه است؛ چون حضرت میخواهد دو مطلب را برای طرف مقابل و به همه بفهماند: یکی مظلومیت و دوم شکستن طرف مقابل. حضرت بچه را آورد و فرمود با چه کسی جنگ دارید و چرا؟ ایشان روی فکر این جماعت کار میکند. گفتند: با تو جنگ داریم و به علت اینکه تو عثمان را تشنه نگه داشتی. سؤال میشود: آیا این بچه آنموقع بوده؟ آیا این بچه در جنگ شرکت داشته؟ آیا این بچه آب به کسی بسته؟ هل یؤخَذ الطفلُ بذنب أبیه؟ در کدام فقه است که بچه شیرخواره را به گناه پدر مؤاخذه کنند؟ همه گفتند حسین راست میگوید. گفتند: بهانه کردهای تا آب بگیری. حضرت فرمودند: خُذُوه؛ بگیرید و سیرابش کنید و برگردانید. این کلام حضرت کاملا منطقی بود.
این قضیه برای صحنه عملیات، یک شکست بالا برای عمرسعد بود. عمرسعد گفت: صحنه را به هم بزن، چون سپاه عمرسعد در حال مسئلهدار شدن است؛ چراکه اگر بچه را بگیرند، به فکر میروند که ما چرا اینها را میکشیم؟!
حرمله از طرف خودش تیراندازی نمیکند. او از تیراندازهای ویژه عمرسعد و تحت امر اوست. وظیفه شرعی حضرت است که که بچه را ببرد تا برای او طلب آب کند. «من سمِع رجلا یُنادی یا لَلمسلمین فلم یُجِبه فلیس بمُسلم»(کافی، ج2، ص164). حضرت علیاصغر(ع) طلب آب میکرد و امام حسین(ع) میبیند این بچه با زبان بیزبانی میگوید العطش.(1) حتی خود امام حسین(ع) هم لحظات آخر طلب آب کردند تا حجت تمام شود و بعدا نگویند حضرت یک کلمه به ما نگفت من تشنهام و اینکه تشنه جان داد، تقصیر خودش بود.
حضرت درواقع صحنه را مدیریت میکنند؛ ایشان آب را برای رفع عطش نمیخواهند. این مطلب قابل قبول است که اگر سپاه اسلام در نبرد با دشمن(کافر) دچار عطش شود، اما طلب کردن آب باعث شود عزت مسلمانان زیر سؤال برود، هرگز حق تقاضا وجود ندارد؛ اما در روز عاشورا داستان از این قرار است که طرف مقابل میخواهد حسینبنعلی(ع) را به نام اسلام بکشد؛ یعنی طرف مقابل میگوید: أنا مسلم. مسلمان حق ندارد کسی را تشنهلب بکشد حتی کاقر را. قتل صبر حرام است. وقتی شخصی عطش دارد و تشنهلب سر بریده شود، این، قتل صبر خواهد بود که ممنوع است. پس حضرت طلب آب کردند تا بعدا نگویند که حضرت چیزی نگفت.
حضرات معصومین(ع) در مورد امام حسین(ع) فرمودند: قتلوه صبرا. حتی خود دشمن هم نوشت که امام(ع) فرمود: اِسقُونی شربةَ من الماء؛ ولی دشمنان امتناع کردند.
مدیریت حضرت مِن الله است. اگر این مدیریت الهی نبود، کربلا ماندگار نمیشد. در جریان حضرت علیاصغر(ع)، امام حسین(ع) به دنبال این نیست که همین الآن این مدیریت ایشان اثر کند و از طرف مقابل، عدهای برگردند؛ این ماجرای عاشورا اصلا برای آن زمان نیست. کربلا منطقه ای است که 5 کیلومتر در 5 کیلومتر وسعت دارد و در بیرون از این محدوده، این تفکر وجود دارد که حسینبنعلی خارجی است و یزید و پدرش بر حقاند. حضرت میخواهند این حصار شکسته شود و یک پیام لا ریب فیه از این منطقه توسط خود شاهدین به بیرون برود. یک قسمت از کربلا را خود طرف مقابل بیرون برد. راوی میگوید: دیدم شخصی دم دارالاماره مدام پشت دستش میزند و میگوید: مَن أخسَرُ منی؛ چه کسی از من زیانکارتر است؟! راوی میگوید از او پرسیدم چه شده؟ گفت: بهخاطر پول رفتم نوه رسول خدا(ص) را کشتم و الآن پولی هم به دست نیاوردم! خلاصه اینکه حرکت عاشورا مغیّر حرکت طرف مقابل بود.
انتهای پیام/
منبع: جلسه پنجاه و سوم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1395/09/24)
پی نوشت؛
1 - در داستان حضرت زهرا(س) قبلا بیان شد که ایشان فریاد نزدند و اینکه گفته شده است حضرت فرمودند «یا فضةُ خُذِینی»، یقینی نیست. حضرت زهرا(س) با سکوت قضیه را طی کردند؛ چون اگر داد میزد، بر امیرالمؤمنین(ع) واجب میشد جلو بیایند. برای اینکه تکلیف بر گردن حضرت امیر(ع) نیاید، حضرت زهرا(س) همه درد را تحمل کرده و چیزی نگفتند.