-
جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۰۱:۱۳ ق.ظ
-
۵۱۲
امام حسین(علیهالسلام) برای هیچ کس مانند علی اکبر(علیهالسلام) در زمان شهادت ایشان، اظهار بیتابی نکرد؛ و این شدت بیتابی، جایگاه علیاکبر(علیهالسلام) را نزد امام حسین(علیهالسلام) نشان میدهد. خدایا ما را با او محشور بگردان!
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ چرا شخصیت علیاکبر(علیهالسلام) این میزان از برجستگی را دارا میباشد؟ در بین شهدای کربلا، ایشان تنها کسی است که در زیارت عاشورا، بعد از شخص امام حسین(علیهالسلام)، به صورت خاص به او سلام میکنیم.
البته زندگینامه مفصلی از ایشان در دست نیست، چرا که تاریخی که در آن زمان نوشته میشد، تاریخ الخُلَفا بوده است؛ یعنی تنها تاریخ کسانی نوشته میشد که در رأس حکومت قرار میگرفتند. از ائمه ما، به جز امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و مدت کوتاهی هم امام حسن(علیهالسلام)، هیچ کدام به قدرت و حکومت نرسیدند؛ بنابراین آنچه که هم از تاریخ، درباره آنها نوشته شده است، به دلیل ارتباط اقداماتشان با حاکمان زمان بوده است.
درباره علیاکبر(علیهالسلام) هم، همان مقدار از شرح حال نوشته شده است که به درگیری ایشان با حاکمان زمان خود و تنها مقطع روز عاشورا مربوط میشود. تاریخنگاران در آن زمان، در حقیقت، قصد ثبت تاریخ یزید را داشتند. زمانی که تاریخ یزید را ثبت میکردند، مطرح میشد که در دوره او، چنین حوادثی اتفاق افتاده است و در ضمن بیان حوادث، افراد دخیل در آن را هم به رشته تحریر میآوردند.
اما هنگامی که این اشخاص با معاویه و یا یزید درگیری نداشتند، از آنها اسمی و تاریخی ذکر نمیکردند؛ بنابراین زمانی که حضرت علیاکبر(علیهالسلام) در دوران معاویه در مدینه بوده است، چون درگیری با حکومت وقت نداشت، چیزی از ایشان ثبت نشده است.
پس با این حال، چگونه میتوانیم به عظمت علیاکبر(علیهالسلام) پی ببریم؟ اگر کسی بخواهد به عظمت آن بزرگوار پی ببرد، باید پیچیدگی قضایا را در هنگام خروج امام حسین(علیهالسلام) درک کند. تشخیص در آن زمان به قدری سخت بود که محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس و خیلی از کسانی که دارای سابقه طولانی در اسلام بودند، دچار اشتباه شدند.
در این زمان حساس، علیاکبر(علیهالسلام) تمام این پیچیدگیها را با اینکه در سنین جوانی بود، درک کرد. این درک بالا از گفتوگوی ایشان با امام حسین(علیهالسلام) به دست میآید؛ آنجا که امام حسین(ع) فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون». در این لحظه، علیاکبر(علیهالسلام) علت گفتن این جمله را از پدر پرسید. (از این پرسش علیاکبر(علیهالسلام) میفهمیم که ایشان شخص بسیار محققی بوده است).
امام حسین(علیهالسلام) در جواب او، خواب خود را تعریف کرد و فرمود: کشته شدن ما قطعی است؛ یعنی پایان حرکت ما به مرگ خواهد انجامید. جواب علیاکبر(علیهالسلام) در اینجا، جایگاه شخصیتی و معرفتی او را بر ما روشن میکند. ایشان به پدر خطاب میکند: آیا ما بر حق نیستیم؟ این سؤال، سؤال کشفی نیست، بلکه تأکید و تأیید بر فهم است.
معنای سؤال علی اکبر(ع) این است که پدر! همین که تو از مدینه حرکت کردی، من میدانستم که ما بر حق هستیم؛ آیا تشخیص من درست است؟ امام(علیهالسلام) هم در جواب فرمود: بله؛ ما بر حق هستیم. پس از شنیدن سخن امام(علیهالسلام) مبنی بر حق بودن راه انتخاب شده، علیاکبر(علیهالسلام) فرمود: پس در این صورت، باکی نیست، و به حق، جان خواهیم داد. در اینجا پی میبریم مطلبی را که ابن عباس و محمد بن حنفیه نتوانستند درک کنند، علیاکبر(علیهالسلام) با درک بالای خود به سادگی فهمیده بود.
به مناسبت بحثی که شد، میخواهم مطلبی را بیان کنم و آن اینکه اگر انسان حاضر بشود که جانش را در راه حق تقدیم کند، مرتبه دوم است؛ قبل از آن، و در مرتبه اول، انسان باید بتواند حق را به خوبی بشناسد.
از جمله اوصاف انسان در قرآن، «کشتن و کشته شدن در راه خدا» است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآن ... » (التوبة/111). در روایت داریم که «فَوقَ کُلِّ ذِى بِرٍّ بِرٌّ حتّى یُقتَلَ الرَجُلُ فى سبیلِ اللَّه»؛ یعنی بالای هر خوبی، خوبی دیگری است، تا برسد به جایی که انسان در راه خدا کشته بشود.
زمانی که مقدمه شهادت برای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) حاصل شد، فرمود: «فُزتُ و ربِّ الکعبة». بنابراین کشته شدن در راه خدا (یُقتَلون)، حد نهایی کمال انسان است. سؤالی که در اینجا به ذهن خطور میکند، این است که چرا با وجود فضیلتهای مذکور برای کشته شدن در راه خداوند، پروردگار متعال در این آیه، ابتدا «یَقتُلُون» (میکشند) را میگوید، و سپس «یُقتَلون» (کشته میشوند) را؟
جوابش این است که ما، هم «یُقتلون» با بصیرت داریم و هم «یُقتلون» بدون بصیرت. در حال حاضر، تکفیریها مصداق «یُقتلون»اند، ولی چون از روی بصیرت نیست، ارزشی ندارد. درباره «یَقتُلون» هم این معنا صدق پیدا میکند: ما، هم «یَقتلون» چشمبسته داریم و هم «یَقتلون» با بصیرت. تکفیریها میکشند، ولی نمیدانند که چه کسانی را میکشند و ارزش و حرمت خون در نزد خداوند به چه میزان است: «وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا» (نساء/93)؛ و الّا به این صورت، دست به خونریزی نمیزدند. اگر کسی متدین باشد و حرمت خون را در اسلام بداند، کشتن یک انسان برای او، از سختترین کارها خواهد بود
انسان متدین، زمانی دست به کشتن میزند که حق بودن این کار مثل روز برایش روشن باشد. البته زمانی که اوضاع به هم میریزد، کشته شدن راحتتر از کشتن خواهد بود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در مورد خوارج فرمود: من کسانی را کشتم که احدی جز من، جرأت کشتن آنان را نداشت. عبارت «جز من» در اینجا اشاره به متدینین دارد، و الّا برای امثال معاویه، کشتن انسان بسیار ساده بود، چرا که معاویه اساساً دین نداشت؛ ولی موقعی که شخص دیندار بود و حرمت و عظمت خون را در اسلام درک کرد، کشتن یک انسان برای او از سختترین کارها میشود و با این شرایط، کشتن یک انسان نیازمند به یک بصیرتی است که رسیدن به آن هم کار بسیار دشواری است.
با توجه به مطالب مذکور، به نظر من اینکه علیاکبر(علیهالسلام) گفت: از مرگ ترسی نیست، در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد؛ درجه اول، زمانی است که گفت: آیا ما بر حق نیستیم؟ و به همین جهت، علیاکبر(علیهالسلام) در کنار امام حسین(علیهالسلام) قرار میگیرد. البته مانند امام حسین(علیهالسلام) نیست، ولی قضایا را مانند آن حضرت درک میکند.
روز عاشورا اصحاب در بین خود قرار گذاشته بودند که تا زندهایم، نگذاریم آسیبی به اهل و خانواده امام حسین(علیهالسلام) برسد. موقع اقامه نماز ظهر، اصحاب زنده بودند و عدهای از آنها جلوی نمازگزاران ایستادند که مانع اصابت تیر به امام(علیهالسلام) شوند. این نماز آخر هم برای عمر سعد خیلی سنگین تمام شد، زیرا مردم میدیدند که امام حسین(علیهالسلام) بر خلاف تبلیغات منفی، نماز میخواند.
وقتی عمر سعد دید این حالتی که امام حسین(علیهالسلام) در پیش گرفته، ممکن است سپاه او را پراکنده کند، دستور داد که دیگر به صورت تن به تن نجنگید و به صورت گروهی حمله کنید. با هجوم دستهجمعی سپاه عمر سعد، همه اصحاب امام حسین(علیهالسلام) به شهادت رسیدند. علیاکبر(علیهالسلام) با مشاهده این وضعیت، به عنوان اولین نفر از اهلبیت به میدان نبرد قدم نهاد.
این نشان میدهد که آن بزرگوار، تالیتلو امام حسین(ع) بوده است؛ یعنی بعد از شخص امام حسین(علیهالسلام)، درک جامع از وضعیت را ایشان داشته است. البته امام زینالعابدین(علیهالسلام) استثنا، و عالِم به غیب بود؛ اما در بین کسانی که علم عادی و کسبی داشتند، علیاکبر(علیهالسلام) دارای علم جامع بود، و با آن علم جامع، پا به میدان نبرد گذاشت.
میشود این مطلب را گفت که امام حسین(علیهالسلام) برای هیچ کس مانند علی اکبر(علیهالسلام) در زمان شهادت ایشان، اظهار بیتابی نکرد؛ و این شدت بیتابی، جایگاه علیاکبر(علیهالسلام) را نزد امام حسین(علیهالسلام) نشان میدهد. خدایا ما را با او محشور بگردان!
منبع: جلسه پنجم تاریخ تطبیقی استاد طائب (1393/03/18)