-
يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۵:۱۷ ب.ظ
-
۵۳۲

پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از همان زمانی که دعوت را علنی کرد، به وجود جریان نفاق آگاهی داشت، و به همین دلیل، دو خط را در اقدامات خود پیگیری نمود که یکی از آنها مثبت و دیگری منفی بود.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ برخی از منافقین تلاش میکردند که خود را به عنوان نفر دوم اسلام معرفی کنند؛ از این رو پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در صدد افشای ماهیت واقعی آنان بود. البته آن حضرت نمیتوانست این مسأله را صراحتا بگوید؛ اما در بعضی از مواضع، آنان را در معرض معرفی قرار میداد که مسلمانان به یک واقعبینی برسند؛ چنانکه در جنگ خیبر، ابتدا پرچم را به دست یکی از صحابه داد و به او فرمود: برو و قلعه را فتح کن. پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میدانست که او این کار را نمیکند و تنها هدفش از این مأموریت، امر یاد شده بود.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از همان زمانی که دعوت را علنی کرد، به وجود جریان نفاق آگاهی داشت، و به همین دلیل، دو خط را در اقدامات خود پیگیری نمود که یکی از آنها مثبت و دیگری منفی بود. خط مثبت این بود که علیالدوام علی بن ابیطالب(علیهالسلام) را در معرض معرفی و شناسایی مردم قرار میداد. حرکت و مبارزه منفی هم گاهی به این بود که دستور میداد درِ خانه جریان نفاق به طرف مسجد بسته شود؛ گاهی هم به جواب رد در مورد خواستگاری آنها از زهرای مرضیه(سلاماللهعلیها) بود؛ و گاهی هم آنها را به کارهایی وارد میکرد که دیگران بفهمند این فرد، توانایی آن کارها را ندارد؛ مثل قضیه اعطای پرچم در جنگ خیبر که به آن اشاره کردیم.
موقعی که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به کسی مأموریت داده و بگوید: برو و فلان منطقه را فتح کن، چنین کسی یا باید آنجا را فتح کند و یا در آن راه شهید شود. اما دیگر حق برگشتن ندارد؛ اگر برگشت، از امر رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) سرپیچی کرده است. بنابراین زمانی هم که بعضی از صحابه برگشته و گفتند: نمیشود قلعه را فتح کرد، مسلمانان اگر فقیه بودند، باید میفهمیدند که نفر دوم اسلام بودن برای چنین اشخاصی معنا ندارد.
از دیگر مواضعی که پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با حرکت و مبارزه منفی میخواست ماهیت جریان نفاق افشا شود، داستان برائت بود. سوره برائت نازل شد و خداوند از پیامبرش خواست تا این سوره را ابلاغ کند. آن حضرت در نماز جمعه و جلو چشم مسلمانان، یکی از صحابه را فراخواند. آن صحابی همیشه به صورت برنامهریزی شده در صف اول قرار داشت تا همه ببینند که این فرد، نفر پشت سر پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است.
در مقابل، حدس ما این است که جای امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در صف دوم و سوم بود؛ چرا که ایشان همیشه به دنبال کارهای پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود و تا بخواهد به صف اول برسد، آنها صف اول را پر کرده بودند!
بالأخره با اعطای حکم ابلاغ سوره برائت، درجه صحابی مذکور، بین مردم بالا رفت. پس از اینکه او رفت، ناگهان پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خطبه نماز جمعه را قطع کرد و فرمود: بروید و بگویید که برگردد. طبق امر پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برگشت و در همان ابتدا از آن حضرت پرسید: آیا چیزی درباره من نازل شده است؟ پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: خیر؛ اما جبرئیل آمد و گفت: یا باید خودت این حکم را ابلاغ کنی و یا کسی که از توست.
بنابراین این قضیه برای این فرد، مورد منفی شد. البته باید به این نکته توجه داشت که خیلی از سخنان، جای خودش را در زمان خودش پیدا نمیکند، چون در یک جوسازی قرار میگیرد که ذهنها به نقطه اصلی توجه پیدا نمیکنند و زمانی که فضا آرام شد، آن وقت میفهمند.
ایراد خطبه توسط پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در منا
پس از شکست مسلمانان در جنگ موته، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به دنبال تجمیع نیرو رفتند تا مجدداً موته فتح شود. در همین اثنا، جبرئیل نازل شد و گفت: یا رسولالله! برو و حج را به مردم آموزش بده. پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) طبق دستور الهی، به همراه مسلمانان عازم حج شدند.
در حج روزی داریم به نام عرفه که به آن، یومالجمع هم میگویند، زیرا تنها نقطهای که در آن، همه حجاج جمع میشوند، عرفات است. طبیعتا بهترین مکان برای معرفی علی بن ابیطالب(علیهالسلام) به عنوان وصی پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هم، همان یومالجمع بود، اما علی(علیهالسلام) در آنجا معرفی نشدند. روز دوازدهم بود که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مسلمانان را در مسجد خیف (واقع در منا) جمع، و خطبهای ایراد نمود. مسلمانان زیادی در منا جمع شده بودند، اما داخل مسجد خیف، وسعت زیادی نداشت و حداکثر 1000 نفر در آن میتوانستند حضور پیدا کنند؛ به همین دلیل پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: خدا رحمت کند کسی را که گفتار مرا بشنود و به دیگران انتقال دهد.
در بعضی از منابع نقل شده است که پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در ابتدای این خطبه فرمود: «من به زودی از بین شما میروم». حدس ما این است که ممکن است در نوشتن این قسمت که پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از مرگ خودش خبر داد، تاریخسازی کرده باشند تا خط شهادت آن حضرت را گم کنند. اگر پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از قبل میگفتند که قرار است من از بین شما بروم، معنایش این بود که مرگ من به صورت طبیعی است.
به هر حال، ما در سند موثقی این مطلب را ندیدیم که پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از وفات خودشان خبر داده باشد؛ هر چه که در این زمینه دیدهایم، در منابع عامه است.(1)
منبع: جلسه بیست و پنجم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب (1394/02/08)
پی نوشت؛
1 - در ادامه جلسه، پرسشهای پراکندهای از سوی طلاب محترم مطرح، و توسط استاد بزرگوار پاسخ داده شد که در اینجا نیاوردیم.