-
دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۴ ب.ظ
-
۴۶۷
سیاست بعضیها این بود که یکی از اصحاب مشهور، در بین آن هیأتها نفر دوم اسلام معرفی شود. راهکار این سیاست عبارت بود از اینکه باید هر هیأتی که میآمد، آن شخص را کنار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میدید.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و مصاحب آن حضرت سه روز در غار بودند. مشرکان پس از اینکه از یافتن پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ناامید شدند، برنامه تعقیب آن حضرت را منتفی کردند.
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) موقعی به قبا رسید که اهالی مدینه به علت تأخیر آن حضرت از آنجا رفته بودند. به این ترتیب، مصاحب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به هدف خود نرسید، زیرا هدفش این بود که اهالی مدینه او را به همراه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) دیده و او را نفر دوم اسلام تلقی کنند.
یکی از افرادی که در قبا سکونت داشت و قبلا در مکه برای بیعت با پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به محضر آن حضرت رسیده بود، کلثوم بن هدم است که نابینا بود. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به خانه او آمد و او هم از صدای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) ایشان را شناخت. علت اینکه پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) خانه او را انتخاب کرد، این بود که نبیند آن حضرت با چه کسی آمده است.
بالأخره اهالی مدینه از آمدن پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با خبر شده و تصمیم گرفتند که از قبا تا مدینه از آن حضرت استقبال کنند؛ اما پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمود که به داخل مدینه نمیآیم.
وقتی اهالی شهر علت را جویا شدند، آن حضرت فرمود: میمانیم تا علی(علیهالسلام) بیاید. با این سخن، مدینهایها به فکر فرو رفتند که علی(علیهالسلام) کیست که پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، همه اهالی شهر را به خاطر او معطل میکند؟!
مصاحب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) هم از آن حضرت خواست تا به سوی داخل شهر حرکت کنند؛ اما آن حضرت از رفتن امتناع کرد. مصاحب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) این بار به آن حضرت گفت: اصلاً معلوم نیست که علی(علیهالسلام) زنده است یا نه؛ شاید کشته شده باشد؟
پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در جوابش فرمود: اگر علی(علیهالسلام) کشته شده باشد، من اصلاً بدون او وارد این شهر نخواهم شد. موقعی که آن شخص سخن پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را شنید، آن حضرت را رها کرد و رفت؛ چرا که اگر آنجا میماند، مجبور بود که مانند مردم دیگر که برای استقبال آمده بودند، به دنبال شتر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و علی بن ابیطالب(علیهالسلام) بدود؛ به این جهت به مدینه آمد و رئیس به اصطلاح ستاد استقبال شد.(1)
بستن راه سوء استفاده از ورود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به مدینه
قبل از اینکه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) به مدینه هجرت کند، آن شهر به صورت قبیلهای اداره میشد. در بدو ورود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، افراد زیادی تلاش کردند که آن حضرت در محله آنها ساکن شود؛ و به همین جهت است که در تاریخ میخوانیم: گیاهان مطلوب شتر را میآوردند تا شتر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به خاطر آن گیاهان، دنبال آنها راه بیفتد.
اما آن حضرت راه هر گونه سوء استفاده را قطع کرد و فرمود: مهار شتر را رها کنید؛ این حیوان خودش میداند که کجا برود.
بالأخره شتر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در برابر خانه فقیرترین شخص مدینه به زمین نشست؛ خانه کسی که حتی به ذهنش هم خطور نمیکرد از ورود پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به خانهاش، سوء استفاده سیاسی کند. این خانه محقر، متعلق به ابوایوب انصاری بود.
اگر پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خودشان خانه ابوایوب انصاری را انتخاب کرده بودند، چه بسا متهم میشدند به اینکه ضد سرمایهداری است، در حالی که اسلام نه ضد سرمایهداری هست و نه ضد فقرا؛ پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) منادی عدالت بودند و آمده بودند که اسلام و عدالت را اجرا کنند.
چون پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) خودشان آن خانه را انتخاب نکردند، بلکه یک شتر این کار را کرد، اتهامی متوجه آن حضرت نمیشد، و از طرف دیگر، ابوایوب هم نمیتوانست از این قضیه سوء استفاده کند.
تلاش یکی از اصحاب برای مطرح کردن خود به عنوان جانشین
در مقابلِ خانه ابو ایوب انصاری فضایی بود که امکان ساخته شدن مسجد در آن وجود داشت. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) پیشنهاد کرد که آن زمین را از آنها بخرد. آنها خطاب به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) گفتند ما این زمین را مجانی به شما میدهیم، اما آن حضرت قبول نکرد.
البته چون پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از مکه فرار کرده بود، پولی همراهش نبود، و به همین جهت از مسلمانان خواست تا در این امر کمک کنند. یکی از اصحاب در این لحظه خواست که پول زمین را پرداخت کند، اما پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) نپذیرفت و فرمود: هزینه آن را مسلمانان میدهند.
اینجا سؤالی به ذهن میآید که چگونه این صحابی در آن برهه دارای پول بود؟! هر کس که از مکه میآمد، آمدنش به صورت فرار بود، و طبیعتا به همراه داشتن پول غیر عادی مینمود. علاوه بر اینکه مهاجرت مسلمین بعد از محاصره اقتصادی بود که اموال آنها در آن دوره توسط مشرکین مصادره شده بود.
پس دلیل دیگر بر اینکه این صحابی به صورت حساب شده همراه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آمده بود، همین قضیه بود که همراهش پول بود. اگر هم گفته شود: «شاید اموال او در دوره محاصره اقتصادی مصادره نشده بود، و از این رو در زمان مهاجرت دارای پول بود»، ادعای ما ثابت میشود و آن اینکه مشرکین اصلاً به دنبال برخورد با او نبودهاند.
بالأخره پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) خانه ابوایوب انصاری را خرید. به این ترتیب، زمینهای اطراف مسجد هم قیمت پیدا کرد.
افرادی بودند که میخواستند نزدیک پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و مسجد باشند. اینها دو دسته بودند: یک دسته کسانی که لازم بود کنار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) باشند تا به آن حضرت کمک کنند؛ مثل امیرالمؤمنین(علیهالسلام).
در مقابل، عدهای هم بودند که قرب پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را برای آیندهشان نیاز داشتند. مردم از زمان استقرار پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) در مدینه، به آن حضرت به عنوان یک حاکم نگاه میکردند که در آینده جانشین خواهد داشت.
از طرفی، هیأتهایی که در آن برهه خدمت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میرسیدند، هیأتهای بیعتی بودند و در حاکمیت پس از آن حضرت نقشآفرین بودند. سیاست بعضیها این بود که یکی از اصحاب مشهور، در بین آن هیأتها نفر دوم اسلام معرفی شود.
راهکار این سیاست عبارت بود از اینکه باید هر هیأتی که میآمد، آن شخص را کنار پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) میدید. از این طرف هم بایستی فرد مذکور ورود و خروج هیأتها را میدانست؛ از این رو نیاز داشت تا در کنار مسجد جا داشته باشد.
علاوه بر این، میخواست به طور مداوم، ورود و خروج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و افراد تردد کننده به خانه آن حضرت را کنترل کند؛ بنابراین لازم بود خانه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را از نقطهای که دقیقاً روبه روی آن است، رصد کند.
کار او این بود که هر کس درِ خانه پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را میزد، از خانه خود بیرون میآمد و خودش را معرفی میکرد و سپس آن حضرت را صدا میزد. نتیجه اقدام او این میشد که فرد مراجعه کننده با ذهنیت دو نفر برمیگشت: رسولالله و آن صحابی.
انتهای پیام/
منابع؛
1 - جلسه بیستم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1393/11/14)
2 - جلسه بیست و یکم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1393/11/28)