-
شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۸ ب.ظ
-
۵۱۱
خلیفه دوم، علاقه خاصی به صهیب داشت، از این رو بنابر وصیت او، پس از مرگش بر جنازه او نماز خواند.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ صُهَیب بن سِنَان بن خالد از قبیله نمر بن قاسط بود.(۱) این قبیله ساکن عراق و در کنار دجله نزدیک موصل بودند. پدر و عمویش از فرمانداران کسری بر سرزمین ابله بودند.
وی در یکی از جنگهای روم و ایران اسیر رومیان شد. او را به روم بردند و در آنجا بزرگ شد، از این رو به او صهیب رومی میگویند.(2)
بنابر گزارشی، وی با مال زیادی از روم گریخت و به مکه آمد و در آنجا با عبدالله بن جدعان هم پیمان شد و خود را منتسب به او کرد.(۳)
اینکه وی به چه علت بعد از گریختن از روم، به مکه رفته نه به زادگاه خود و در آنجا ماندگار شده، از نکات مبهم این ماجراست و این گونه به نظر میرسد که وی از ناحیه روم با هدف خاصی به مکه روی آورده باشد. به هر حال او پیش از هجرت پیامبر(ص) به مدینه مسلمان شد. بعد از هجرت پیامبر(ص)، او نیز مهاجرت کرده و به مدینه رفت.(۴)
خلیفه دوم، علاقه خاصی به صهیب داشت،(۵) از این رو بنابر وصیت او، پس از مرگش بر جنازه او نماز خواند.(۶) در ایامی که خلیفه دوم در بستر افتاده بود، دستور داد تا صهیب با مردم نماز بخواند.(۷)
او با این دستور، تا پس از خاتمه یافتن کار شورای خلافت برای مردم نماز میخواند.(8) بعد از قتل عثمان، صهیب از کسانی بود که با علی(علیهالسلام) بیعت نکرد.(۹(
بر اساس روایتی، به جهت برخی اعمال ناپسند مورد سرزنش اهلبیت(علیهمالسلام) قرار گرفته است.(۱۰) در نهایت، صهیب در شوال ۳۸ قمری در مدینه درگذشت و در بقیع مدفون شد.(۱۱)
از نکات قابل تامل در مورد وی، آن است که کعب الحبار(۱۲) و فرزندانش: حبیب، حمزه، سعد، صالح، صیفی، عباد، عثمان، محمد و نوه او زیاد بن صیفی(۱۳) از او حدیث نقل کردهاند.
منبع: دشمن شدید، دفتر دوم(برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب) به کوشش سید محمدمهدی حسین پور و مجتبی رضایی، چاپ اول، بهار 98، انتشارات شهید کاظمی، صص191-192
پی نوشت؛
1 – الاستعیاب، ج2، ص726
2 – الاصابه، ج3، ص364
3 – الاستعیاب، ج2، ص728
4 – اسدالغابه، ج2، ص419
5 – همان، ص421
6 – ابن سعد، الطبقات، ج3، ص173
7 – مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص252
8 – اسد الغابه، ج4، ص421
9 – الکامل، ج3، ص191
10 – شیخ مفید، اختصاص، ص73
11 – استعیاب، ج2، ص733
12 – ذهبی، تاریخ اسلام، ج3، ص598
13 – الاصابه، ج3، ص366