-
پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۳۱ ب.ظ
-
۵۵۲
مسلم که فردی بسیار زیرک بود ابتدا پنهانی و به صورت فردی ناشناخته و در زمانی که نعمان بن بشیر والی کوفه بود وارد آن شهر شد و با توجه به فرمان امام حسین(علیهالسلام) صرفاً در صدد ارتباط گیری با بزرگان شیعه در کوفه برای ساماندهی ایشان برآمد.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ امام حسین(علیهالسلام) به دنبال نامههای مکرر شیعیان کوفه نماینده خودشان مسلم بن عقیل را به کوفه اعزام فرمودند و به وی دستور دادند که برای سازماندهی شیعیان به کوفه برود و تا زمانی هم که خودشان به کوفه نیامدهاند، هیچ اقدام عملیاتی نداشته باشند. مسلم بن عقیل هم بدون لحظهای تردید به طرف کوفه حرکت کرد.(1)
تلاش امام حسن(علیهالسلام) و امام حسین(علیهالسلام) و تاثیرگذاری این دو بزرگوار بعد از شهادت حضرت امیر(علیهالسلام)، سیدالشهدا(علیهالسلام) را در وضعیتی قرار داده بود که ایشان افرادی همچون مسلم بن عقیل را در اختیار داشتند؛ در حالی که زمانی که به خانه امیرالمومنین(علیهالسلام) حمله شد آن حضرت مدافعی نداشتند یا بعد از شهادت حضرت علی(علیهالسلام) مردم خطاب به امام حسن(علیهالسلام) «یا مذل المومنین» میگفتند.
اما امام حسین(علیهالسلام) امثال مسلم بن عقیل را در اختیار داشتند که از نظر جسمی نیروی مقتدر و شجاع و از نظر فکری و سیاسی آنقدر روشن و والامقام بود که میتوانستند وی را به کوفه اعزام کنند تا به سازماندهی شیعیان در کوفه مبادرت ورزد.
اعزام مسلم بن عقیل به کوفه و بررسی مسائل و تحولات کوفه
بدین سان جناب مسلم در نیمه رمضان سال 60 قمری عازم کوفه گردید و در روز ۵ شوال وارد کوفه شد.(2) او که فردی بسیار زیرک بود ابتدا پنهانی و به صورت فردی ناشناخته و در زمانی که نعمان بن بشیر والی کوفه بود وارد آن شهر شد و با توجه به فرمان امام حسین(علیهالسلام) صرفاً در صدد ارتباط گیری با بزرگان شیعه در کوفه برای ساماندهی ایشان برآمد.
از آن طرف هم شیعیان کوفه که مخفیانه و پنهانی به امام حسین(علیهالسلام) نامه نوشته بودند، هنگامی که متوجه حضور مسلم در کوفه شدند فهمیدند که نماینده سیدالشهدا(علیهالسلام) است، لذا آرامآرام گرد او جمع شدم.
باید توجه داشت که امام(علیهالسلام)، مسلم بن عقیل را در ماه مبارک رمضان به کوفه اعزام کردند و او در ماه رمضان، ذی القعده و ذی الحجه تا شهادت ایشان به مدت 3 ماه و نیم فرصت داشت شیعه را در کوفه ساماندهی کند.
به همین جهت با شروع فعالیت مسلمبنعقیل آرام آرام خبر حضور وی و اقداماتش به گوش نعمان بن بشیر و عمال بنی امیه در کوفه رسید. عدهای از بنی امیه که عمال و سیستم جاسوسی دستگاه معاویه بودند از نعمان خواستند جلوی فعالیت مسلم را بگیرد.
طبری مینویسد «او که مردی بردبار، اهل عبادت و آرامش طلب بود، نزد مردم آمد و به منبر رفت و گفت من با کسی که با من نجنگند نمیجنگم و بر کسی که به من هجوم نیآورده هجوم نمیبرم و به شما دشنام نمیدهم، معترض کسی نمیشوم و به صرف اتهام و گمان کسی را نمیگیرم و...»(3)
به دنبال این سخنان، عبدالله بن مسلم که از عمال بنی امیه و یزید بود نامهای به یزید نوشت و برای او پیغام فرستاد که «اما بعد؛ به راستی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شده است و پیروان حسین بن علی(علیهالسلام) با او بیعت کردهاند، اگر کوفه را میخواهی مردی نیرومند به کوفه بفرست که بتواند دستورات تو را اجرا کند و با دشمن مانند تو رفتار کند. به راستی که نعمان بن بشیر مردی ناتوان است یا خود را به ناتوانی میزند.»(4)
بعد از عبدالله بن مسلم، عمار بن عقبه، عمر بن سعد بن ابی وقاص زهری، محمد بن اشعث کندی و دیگران هم به یزید نامه نوشتند و اوضاع کوفه را به اطلاع او رساندند.(5)
با رسیدن این گزارشها یزید که متوجه اهمیت این مسئله شد با مشاوره پدرش یعنی سرجون یهودی(6) در مورد فرد مناسبی به جای نعمان مشورت کرد و او در پاسخ گفت «عبیدالله بن زیاد را حاکم کوفه قرار بده.» یزید گفت: در او خیری نیست، دیگری را معرفی کن. گفت: اگر معاویه زنده بود و رأیاش را میپذیرفتی و به آن عمل میکردی؟ گفت: بله. گفت: این حکم عمارت عبیدالله بر کوفه است. معاویه دستور داد بنویسم، من هم نوشتم و مهر وی بر آن است. ولی از دنیا رفت و این حکم در نزد من ماند. یزید گفت: وای بر تو آن را اجرا کن.(6) یزید هم بلافاصله طی حکمی ابن زیاد والی بصره را عازم کوفه کرد.(7)
انتهای پیام/
منبع: کتاب ثاقب جلد 1، نگاهی تحلیلی به تاریخ صدر اسلام، مؤلف حجتالاسلام والمسلمین طائب، تحقیق و نگارش محمدمهدی حامدی، چاپ اول سال 95، انتشارات کمال الملک، صص39-42
پی نوشت؛
1 – فتوح البلدان، ص842؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص534؛ دانش نامه امام خمینی، ج4، ص70
2 – مسعودی، مروج الذهب، ج4، ص64
3 – تاریخ طبری، ج5، ص355
4 – همان، ص356
5 – همان
6 – سرجون یا سرژیوس، مشاور پدرش منصور و کارگزار اموال معاویه بود و خودش نیز کاتب معاویه و پسرش یزید و مسیحی بود که به او نزجه گفته میشد و همدم یزید در میگساری بود.
7 – مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص198