-
سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۵۱ ب.ظ
-
۵۳۶

پس از اینکه قریش از قرارداد پیامبر(ص) با اهالی مدینه مطلع شد و نتوانست بر آنها دست یابد، وارد تصمیمگیری نهایی شد. ما باید در این جلسه تصمیمگیری، رد پای یهود را پیدا کنیم، هر چند در ظاهر چیزی نمیبینیم.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ درباره خود شعب مطالعه کنید تا معلوم شود عمق این محاصره چه بوده است؟ آیا صرفاً میخواستند به پیامبر اکرم(ص) غذایی نرسد؟ ارتباط محاصره با خود مدینه چه اندازه بوده است؟
باید این مطلب را دانست که شعب ابیطالب به همان اندازه که برای پیامبر اکرم(ص) ضربه و ضرر بود، به همان اندازه هم برای مشرکین ضرر و ضربه بود، زیرا محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب باعث شده بود گردش مالی از مکه سلب شده و اقتصاد اهالی آن منطقه فلج شود. بنابراین درست است که مشرکان در آخر کار محاصره را برداشتند، اما بعد از آن، به شدت از پیامبر اسلام(ص) عصبانی بودند.
ما گاهی موارد از گذشته، حال را میفهمیم و گاهی موارد از حال، گذشته را. امروز عصبانیت آمریکاییها از ما، بیشتر از عصبانیت آنها 30 سال پیش است، چون 30 سال قبل فقط ایران را از دستشان گرفته بودیم، اما بقیه منافع خودشان را دارا بودند. آنها در مورد محاصره ما دچار اشتباه شدند، زیرا محاصره شدن باعث شد که گردانه اقتصاد ما از دل اقتصاد آنها بیرون بیاید؛ طوری که وقتی ما را تحریم کردند، ما تمام دانشها و ماشینها و گندم و غیره را از غیر آمریکا خریدیم، و این باعث شد پول ما عملاً در اقتصاد آمریکا وارد نشود و در نتیجه، اقتصاد آنها به تدریج نزول کرد. به این ترتیب، دو معضل برایشان ایجاد شد: هم ایران را از دست دادند و هم اقتصاد خودشان را. بنابراین هماکنون دو برابر از ما عصبانی است و به همین جهت به مرور زمان، اقداماتش علیه ما شدیدتر میشود.
همین مسأله در مورد مشرکین هم اتفاق افتاد. زمانی که آنها خواستند به پیامبر اسلام(ص) ضربه اقتصادی بزنند، آن حضرت اذیت شدند، ولی ضرر نکردند.(اصولاً در این دنیا ضرر مالی برای مؤمن معنا ندارد، هر چند که شاید از این امور اذیت شود، زیرا اعتقاد ما این است که رزق را خدا میدهد). در مقابل، مشرکان قبل از شعب ابیطالب، از جانب پیامبر اسلام(ص) ضربه اقتصادی نخورده بودند، اما در جریان محاصره اقتصادی که خودشان آن را به وجود آورده بودند، دچار ضرر شده و به همین علت از پیامبر(ص) عصبانی شدند. به همین سبب، زمانی که آن حضرت از شعب بیرون آمدند، مشرکان میخواستند اقدامات خودشان را تشدید کنند. در این زمینه با دو مانع روبهرو بودند: جناب ابوطالب و حضرت خدیجه(س) که البته هر دو بزرگوار را خداوند از پیامبر(ص) گرفت، و در نتیجه، زمینه برای اقدامات بیشتر مشرکین فراهم شد.
پیمان حمایت اهالی مدینه با پیامبر(ص) در منا
یک مورد دیگر که میتوان از امروز به شرایط آن روز پی برد، این است که به هر میزان، دشمن از ما ضرر ببیند، شناختش به عمق خطر، بیشتر میشود. اگر مشرکان در روزهای آغازین بعثت، 10 درصد احتمال خطر از سوی پیامبر اسلام(ص) میدادند، بعد از شعب ابیطالب، این احتمال به 90 درصد رسیده بود، زیرا برایشان روشن شد که گرچه مسلمانان در مکه دچار ضرر مالی شدهاند، ولی از آن طرف، مدینه را به دست آوردهاند. به این جهت، تمام تلاش اهل مکه این شد که ارتباط پیامبر(ص) با مدینه کامل نشود. از این رو، هیأتی که از مدینه آمده بود، در مکه در معرض تهدید و کشته شدن بودند. برای در امان ماندن از این تهدیدات، بایستی ارتباط اهالی مدینه با پیامبر(ص) در زمان حج انجام میشد که ماه حرام، و ازدحام مکه هم خیلی زیاد بود؛ اما با وجود این، پیامبر اسلام(ص) در خود مکه با این 500 نفری که از مدینه آمده بودند، ارتباط برقرار نکردند؛ بلکه فرمودند: از بین خودتان 70 نفر را انتخاب نموده، و به منا بیایید.
نمایندگان مدینه، شب دوازدهم در منا جمع شدند و درباره هجرت پیامبر اسلام(ص) صحبت کردند. آن حضرت فرمودند: من به مدینه خواهم آمد، ولی لازم است که شما هم وعده حمایت بدهید. پیامبر(ص) تعهد ولایت را از اهالی مدینه گرفتند: «النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم»(أحزاب/6). کلمه «أولی» در این آیه به این معنا است که اگر مثلا مسلمانی یک لقمه نان داشته باشد، و امر دایر باشد بین اینکه آن را به فرزندش بدهد یا به پیامبر(ص)، باید به پیامبر بدهد؛ و یا اگر پیامبر اکرم(ص) فرمود: «در فلان مسیر برو»، در حالی که اراده شخص، غیر از آن باشد، باید از اراده پیامبر(ص) تبعیت کند، چرا که اراده دیگران، در مقابل اراده پیامبر(ص)، اعتباری ندارد.
پس از اینکه پیامبر اسلام(ص) درباره ولایت خودش از آنها تعهد گرفت، خواستار امضایشان شد. همگی آمدند تا پیماننامه را امضا کنند. پیامبر(ص) فرمود: 11 نفر از بین شما باید آن را امضا کنند. سپس جبرئیل آمد و نام افرادی را که باید امضا کنند، گفت.
شما درباره این مطلب تحقیق کنید که سرنوشت 11 نفری که پیماننامه را امضا کردند، بعد از هجرت پیامبر اسلام(ص) به مدینه چه شد؟ ببینید که چند نفر از آنها قبل از پیامبر(ص) از دنیا رفتند؛ و افرادی هم که بعد از پیامبر(ص) زنده ماندند، با حوادث بعد از ایشان چگونه برخورد کردند؟
گفتهاند: با امضای پیماننامه مذکور، شیطان فریاد زد و قریش را مطلع کرد که شما خوابیدهاید، در حالی که محمد(ص) قرارداد هجرت میبندد. به دنبال این فریاد، قریش به محل مذاکره پیامبر(ص) و مدینهایها هجوم بردند، اما قبل از اینکه برسند، نمایندگان مدینه از تاریکی شب استفاده کرده و متفرق شدند.
البته جای سؤال است که این شیطان کیست؟ آیا واقعاً شیطان فریاد زده بود؟ آیا اصلا شیطان حق چنین کارهایی را دارد؟ اینجا نقطهای تاریک و قابل سؤال است.
پس از قرارداد، پیامبر اسلام(ص) به نمایندگان مدینه فرمود: بروید و منتظر باشید که من خواهم آمد. ما اینجا باز یک نقطه تاریک در تاریخ داریم و آن این که میگویند: اهالی مدینه در قبا منتظر پیامبر(ص) مینشستند. سؤال اینجاست که اگر آن حضرت زمان معینی را برای هجرت خودشان تعیین نکرده بودند، چرا مدینهایها در قبا به انتظار مینشستند؟
رد پای یهود در جلسه مشرکان
پس از اینکه قریش از قرارداد پیامبر (ص) با اهالی مدینه مطلع شد و نتوانست بر آنها دست یابد، وارد تصمیمگیری نهایی شد. ما باید در این جلسه تصمیمگیری، رد پای یهود را پیدا کنیم، هر چند در ظاهر چیزی نمیبینیم. در ظاهر، تمام تصمیمگیریها به دست مشرکین است؛ در حالی که خداوند در قرآن میفرماید: « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ» (مائده/82). بنابراین، یهود قطعاً بر جلسه تصمیم گیری مشرکین رهبری میکرد؛ البته حضور علنی نداشت، ولی بالأخره آن را ارشاد میکرد. باید این رد پا را پیدا کرد.
برگزاری جلسه برای تصمیمگیری نهایی
بالأخره قریش برای تصمیمگیری نهایی در مورد پیامبر اسلام (ص) از سران همه قبایل دعوت کردند. برای اطمینان و استحکام جلسه، گفتند: فقط کسانی به این جلسه بیایند که تا آخر، همراه ما میمانند. رئیس بنیهاشم، ابولهب بود. گفتند: اگر ابولهب بیاید و بفهمد که ما میخواهیم محمد را بکشیم، ممکن است ما را همراهی نکند؛ از این رو نباید از بنیهاشم کسی را دعوت کنیم. این نشان میدهد که چه اندازه قرار بود جلسه مذکور سری باشد. بر خلاف تصمیم قبلی، در جلسه به این نتیجه رسیدند که ابولهب کسی است که تا آخر با ما میماند؛ بنابراین او را هم دعوت کردند.
در این جلسه، سه پیشنهاد مطرح شد: سجن و تبعید و قتل؛ اما دو پیشنهاد اول رأی نیاورد، چون در صورت تبعید، پیامبر (ص) به مدینه میرفت؛ اگر هم آن حضرت را زندانی میکردند، یارانش شبانه ایشان را فراری میدادند. در نتیجه، تنها راه حل را در قتل ایشان دیدند.
نوبت به این رسید که چه کسی آن حضرت را بکشد. میدانستند که هر کس ایشان را بکشد، با شمشیر بنیهاشم روبهرو خواهد شد. گفتهاند: شیطان در قالب پیرمردی نجدی وارد جلسه شد وگفت: پیشنهاد من این است که او را به صورت مجموعی بکشید، تا بنیهاشم نفهمند که با چه کسی طرفند؛ آنها که نمیتوانند با همه قبایل درگیر شود.
این، دومین موردی است که شیطان ورود کرده است؛ اما سخن اینجاست: کسی که به عنوان شیطان معرفی شده است، نمیتواند یک فرد ناشناختهای باشد، زیرا جلسه مذکور، کاملاً سری بود و در جلسات سری آنها افراد شناختهشده شرکت میکردند. بنابراین، فرد مورد نظر، قطعاً یک فرد شناختهشدهای است که از او با نام شیطان یاد کردهاند. ضمنا –همان طور که در آینده خواهیم گفت- در تاریخ، این قضیه سابقه دارد که رد کسی را با دادن عنوان «شیطان» به او گم کرده باشند.
انتهای پیام/
منبع: جلسه نوزدهم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1393/11/07)