-
دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۱۰ ب.ظ
-
۵۴۷
زمینههای هجرت پیامبر اکرم(ص) در شعب ابیطالب، و بعد از مذاکرات ایشان با عدهای از اهالی مدینه به وجود آمد. تقاضای قبائل اوس و خزرج این بود که پیامبر اسلام(ص) از همان هنگام و همراه آنها به مدینه برود، اما آن حضرت فرمودند که باید آن شهر، پذیرای من باشد تا بیایم.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ در مکه فقط بردهها کتک میخوردند، چرا که کسی از آنها حمایت نمیکرد؛ اما مسلمانانی که برده نبودند، تحت قاعده قبیلهگرایی زندگی میکردند و از اذیت و آزار مشرکان در امان بودند.
سران قریش جلسهای گذاشتند و تصمیم گرفتند هر قبیلهای، مسلمانان خودش را شکنجه کند. بر اثر این تصمیم، کار مسلمانان سخت شد و در نتیجه، پیامبر اسلام(ص) به آنها دستور داد به حبشه هجرت کنند. پیرو این دستور، عدهای از مسلمانان به سرپرستی جعفر بن ابیطالب به حبشه رفتند.
دوران شعب ابوطالب
بعد از این قضیه، مشرکین محاصره اقتصادی را شروع کرده و تمام راههای تجاری را بستند. ظاهراً پیشنهاد ابوطالب بود که مسلمانان در یکجا جمع شوند و در نتیجه، به شعب رفتند. آنجا حتی خیمه هم نداشتند و زیر آفتاب بودند.
گردش اموال حضرت خدیجه(س) تحت نظر پیامبر(ص) خیلی بالا بود؛ اما مشرکان همه آن اموال را از رده خارج کردند. آنها اموالی را که پیامبر(ص) میخواست بخرد، به ده برابر قیمت میخریدند. در این بین، هم پول پیامبر(ص) تمام میشد و هم پول خودشان. در نتیجه، خودشان هم گرفتار شده بودند.
پیامبر اسلام(ص) از عمویش ابوطالب خواست تا از آنها بپرسد: آیا اگر محمد، خبر غیبی به شما بدهد، ماجرا را تمام میکنید؟ آنها قبول کردند، چرا که خودشان هم میخواستند از این گرفتاری نجات یابند.
پیامبر(ص) فرمود: نوشتهای که تعهد کرده و در جعبه گذاشتهاید، موریانه آن را خورده و فقط اسم خداوند باقی مانده است. رفتند و دیدند که خبر غیبی پیامبر(ص) صحیح است. به این ترتیب، محاصره در شعب شکسته شد.
حضرت خدیجه(س) در این مدت خیلی سختی کشید. موقعی که وارد شعب شد، 62 ساله بود و یک دختر دو ساله داشت. از طرفی، الگوی تمام زنان مسلمان هم ایشان بود؛ اگر او سختی را تحمل نمیکرد، سایر زنان هم تحمل نمیکردند. به هر حال، دوره سه ساله در شعب، ایشان را از پا درآورد. وقتی دوران شعب تمام شد و مسلمانان از آنجا بیرون آمدند، حضرت خدیجه(س) از دنیا رحلت کرد.
دوران سخت شعب، جناب ابوطالب را هم از پا درآورد، چرا که ایشان هم در سنین پیری بود. با از دنیا رفتن ایشان، ورق برگشت و اذیت و آزار پیامبر(ص) توسط مشرکان شروع شد.
البته در مدتی که مسلمانان در شعب بودند، اتفاق مهم و مثبتی هم افتاد و آن اینکه مدینهایها آمدند و با پیامبر اسلام(ص) مرتبط شدند. آن حضرت مصعب بن عمیر را به عنوان نماینده به مدینه فرستاد.
زمانی که شرایط سخت زندگی در شعب به اوج رسید، پیامبر(ص) فرمود: هر کس نمیتواند این اوضاع را تحمل کند، به مدینه برود. بنابراین، هجرت به مدینه از دوران شعب شروع شد. البته هر چه مکه از وجود مسلمانان خلوتتر میشد، مشرکان پیامبر(ص) را بیشتر اذیت میکردند.(1)
پیدایش زمینههای هجرت به مدینه در شعب ابیطالب
در بحث مهاجرت پیامبر اسلام(ص) باید بررسی کنیم که چه زمینههایی در مهاجرت آن حضرت به مدینه دخیل بوده است. همان طور که در جلسه قبل اشاره کردیم، زمینههای هجرت پیامبر اکرم(ص) در شعب ابیطالب، و بعد از مذاکرات ایشان با عدهای از اهالی مدینه به وجود آمد.
تقاضای قبائل اوس و خزرج این بود که پیامبر اسلام(ص) از همان هنگام و همراه آنها به مدینه برود، اما آن حضرت فرمودند که باید آن شهر، پذیرای من باشد تا بیایم. پذیرا بودن مدینه هم منوط به این است که مردم آنجا اسلام را پذیرفته و وعده یاری بدهند.
در آن زمان، مدینه از دو قوم تشکیل شده بود: خزرج و اوس. خزرجیها با پیامبر اسلام(ص) قرار داد یاریرسانی بستند، ولی اوسیها ابتدا چنین قراردادی با ایشان نداشتند. لازم بود که خزرجیها، اوسیها را در هم در جریان قضیه قرار میدادند تا آنها هم میپذیرفتند. برای این امر، خزرجیها از پیامبر اکرم(ص) نمایندهای درخواست کردند که ایشان هم «مُصعَب بن عُمَیر» را به عنوان نماینده خود به مدینه فرستادند.
فرستادن نماینده جوان به مدینه توسط پیامبر اسلام(ص)
اینجا شاید سؤالی مطرح بشود که چرا پیامبر اسلام(ص) با وجود اصحابی با سنین بالا مثل طلحه، زبیر، سعد بن ابیوَقّاص، و... «مصعب» را که یک جوان 17 ساله بود، به آن شهر فرستادند؟
پیامبر بزرگوار ما(ص) شخص حکیمی بودند و اقداماتی را که انجام میدادند، حکیمانه بود. بنابراین، اگر به غیر از مصعب، فرد مناسبتری وجود داشت، مسلّما همان را میفرستادند.
یکی از اهداف پیامبر اسلام(ص) از انتخاب مذکور این بود که ایشان میخواستند مدینه را از همان ابتدا به این امر عادت دهند که جانشین ایشان، شخص جوانی است. بعدها در همین مدینه، بهانهای که موجب شد امیرالمؤمنین(ع) را از خلافت کنار بگذارند، جوان بودن آن حضرت بود.
دومین دلیل برای اینکه پیامبر اسلام(ص) یک جوان را به عنوان نماینده میفرستند، این بود که مردم از تعصبات دور شوند و عالِم را در هر سنی بپذیرند. سران اوس و خزرج همگی مُسن، اما جاهل بودند، در حالی که مصعب، 17 ساله، ولی عالم بود.
باید در اسلام این مسأله عقلی جا میافتاد که فراتر بودن به جسم نیست، بلکه به روح و دانش است. از همان اول، پیامبر اکرم(ص) میخواست این نکته را به آنها تعلیم دهد. البته بعدها با این تفکر مبارزه شد و در بعضی از موارد در این باره، دوباره به دوران جاهلیت بازگشتند.
هرچند شیعیان حقیقی همواره به این دستور اسلامی عمل میکردند؛ همچنانکه علی بن جعفر، برادر امام هفتم(ع) و عموی امام هشتم(ع) زمانی که 70 ساله بود، در محضر امام جواد(ع) که در آن موقع، 9 ساله بود، دو زانو مینشست و سؤال میپرسید.
بعضیها به او میگفتند: آیا با این سن و سال ناراحت نمیشوی که در برابر ایشان زانو زده و سؤال میپرسی؟ کسی که از علی بن جعفر این سؤال را میپرسد، مسلّماً جزء شیعیان نیست، چون شیعه سن وسال را در مورد امام دخیل نمیداند.
به هر حال مصعب از طرف پیامبر اسلام(ص) به مدینه رفت و موفق شد و اوسیها هم اسلام را پذیرفتند. پس از این سفر تبلیغی، مصعب برای پیامبر اسلام(ص) گزارش آورد که ما در مدینه موفق بودیم.
ارتباط با مدینه در سال هشتم بعثت برقرار شده است. سال یازدهم هم اهالی آن شهر به خدمت پیامبر اکرم(ص) آمده و ایشان را به مدینه دعوت کردند، اما از آنجایی که تعدادشان کم بود، آن حضرت فرمودند که این دعوتتان کافی نیست؛ لازم است تا تعدادتان زیاد باشد.
سال دوازدهم طبق آنچه که در تاریخ آمده است، 500 نفر از اهالی مدینه به محضر پیامبر اسلام(ص) آمدند. آن حضرت فرمودند: از بین خودتان 70 نفر را انتخاب کنید که به منا بیایند تا جلسهای با آنها تشکیل بدهیم. لازم بود این جلسه به دور از چشم مشرکین انجام یابد.(2)
انتهای پیام/
منابع؛
1 - جلسه هجدهم تاریخ تطبیقی(1393/10/30)
2 - جلسه نوزدهم تاریخ تطبیقی(1393/11/07)