استاد مهدی طائب

پایگاه نشر آثار استاد مهدی طائب

گزارش | مأموریت موسی(ع) به بنی‌اسرائیل برای فتح قدس

  • ۵۴۵

حضرت موسی(ع) هم ابتدا، افرادی را برای جمع‌آوری اطلاعات، به قدس فرستاد و به آن‌ها فرمود: زمانی که از مأموریت برگشتید، اطلاعات جمع‌آوری شده را ابتدا به من بدهید. این افراد در جمع‌آوری اطلاعات، دچار ترس شدند و قبل از این‌که اطلاعات را به حضرت موسی(ع) بدهند، به رؤسای رده‌های خود منتقل کردند.

 

پایگاه اطلاع‌رسانی استاد مهدی طائب؛ قوم بنی‌اسرائیل توسط حضرت موسی(ع) در اَریحا مستقر شد. آن موقع در قدس، بنی‌عناق که افراد درشت اندامی بودند، زندگی می‌کردند. قاعده و قانون جنگ این است که قبل از هر اقدامی باید به جمع‌آوری اطلاعات پرداخت؛ بر این اساس، حضرت موسی(ع) هم ابتدا، افرادی را برای جمع‌آوری اطلاعات، به قدس فرستاد و به آن‌ها فرمود: زمانی که از مأموریت برگشتید، اطلاعات جمع‌آوری شده را ابتدا به من بدهید.

این افراد در جمع‌آوری اطلاعات، دچار ترس شدند و قبل از این‌که اطلاعات را به حضرت موسی(ع) بدهند، به رؤسای رده‌های خود منتقل کردند. رؤسای رده‌ها هم به تدریج این اطلاعات را به کل اردوگاه منتقل کردند، و در نتیجه، باعث ترس و وحشت افراد اردوگاه برای مقابله با بنی‌عناق شد. حضرت موسی(ع) متوجه شد که همه اردوگاه درباره این جریان صحبت می‌کنند و می‌گویند که ما برای فتح قدس نخواهیم رفت. آن پیامبر الهی، افراد اردوگاه را جمع کرد و به آن‌ها گفت که ترس شما بی‌مورد است؛ ولی عموم اردوگاه این سخن را نپذیرفتند.

در طرف کفار، افراد مؤمنی وجود داشتند که حضرت موسی(ع) با آن‌ها ارتباط داشت(چنانچه پیامبر ما هم قبل از این‌که به مدینه هجرت کند، و در آن‌جا حکومت تشکیل دهد، با نجاشی مرتبط بود). زمانی که این‌ افراد ناآرامی را در اردوگاه دیدند، به یاری حضرت موسی(ع) آمدند. آن‌ها بنی‌اسرائیل را دلداری دادند و گفتند: کسانی که شما از آن‌ها می‌ترسید، افراد جنگی نیستند؛ شما باید فقط دروازه را باز کنید. در مقابل، بنی‌اسرائیل به حضرت موسی(ع) گفتند: اگر باز شدن دروازه کافی است، تو با خدای خودت برو و آن را باز کن. موقعی که رفتید، ما هم خواهیم آمد؛ ولی قبل از آن، پایمان را آن طرف نمی‌گذاریم. هرچه حضرت موسی(ع) برای رفتنشان اصرار کرد، قبول نکردند.

 

نتیجه تمرد بنی‌اسرائیل از فرمان حضرت موسی(ع)

اگر بپذیریم که حضرت موسی(ع) در 40 سالگی مبعوث شده است،‌ پس باید گفت: 40 سال آن پیامبر الهی علی‌الدوام ترغیب برای فتح قدس کرد. بعد از 40 سال تنها جوابی که شنید، «نه» بود.

بنی‌اسرائیل به دلیل این نافرمانی و برای تربیت، لازم بود یک دوره سخت دیگر را سپری کنند. حضرت موسی(ع) خطاب به خداوند متعال گفت: خدایا! این‌ قوم، ولایت‌پذیر نیستند و افرادی سرکش‌اند؛ مرا از آن‌ها بگیر تا معنای ولایت را فهمیده، و ولایت‌پذیر شوند.

پس از این قضایا، حضرت موسی(ع) در ظاهر با بنی‌اسرائیل زندگی می‌کرد، اما آن‌ها نمی‌توانستند از ایشان استفاده بکنند، به این نحو که بعد از تمردشان، از اوامر موسی(ع) جدا شدند و آن پیامبر، برای آن‌ها امر و دستوری نداشت.(چنانچه زمانی که بعد از پیامبر، امت اسلام تمرد کردند، نتوانستند به امر علی(علیه‌السلام) برگردند؛ و نتیجه تجربه‌‌شان این شد که بعد از 25 سال به سراغ آن حضرت آمدند. البته همان افرادی که به سراغ ایشان آمدند، آن حضرت را کشتند؛ چرا که تا تربیت جدید نباشد، نمی‌شود دوباره برگشت؛ بلکه باید تربیت تازه‌ای دید و به حدی پیش رفت که از عمق جان آماده تبعیت از ولی شد).

در نتیجه این نافرمانی بود که بنی‌اسرائیل، در دوره‌ای در تیه افتادند و نمی‌توانستند از آن‌جا بیرون بیایند. از دست دشمنانشان تمام شب را فرار می‌کردند، ولی صبح می‌دیدند که سر جای خود هستند و در نتیجه دوباره به آن‌ها حمله می‌شد. در این دوره بود که افراد زیادی از آن‌ها کشته شد.

حضرت موسی(ع) می‌دید که بنی‌اسرائیل در بدبختی هستند و به همین دلیل، راهکار برون‌رفت از این بدبختی را به آن‌ها نشان می‌داد، اما مورد قبول قرار نمی‌گرفت. چون آن‌ها ادب نشده بودند، هر چقدر که هم جلوتر رفته و سختی‌ها را می‌دیدند، مقصر را موسی(ع) و خداوند می‌دانستند، فلذا راهکارهای آن پیامبر خدا را نمی‌پذیرفتند.

 

جانشینی یوشع و فتح قدس توسط بنی‌اسرائیل

موسی(ع) قبل از وفاتش، یوشع را وصی خود قرار داد، اما بنی‌اسرائیل تمسخر می‌کردند که چگونه می‌شود فردی در این سن را به عنوان پیشوا بپذیرند. موقعی که آن حضرت از دنیا رفت، یوشعِ 32 ساله جانشین آن حضرت شد، و بنی‌اسرائیل چون دیدند که راه خروج ندارند، به سراغ او رفته و راه برون‌رفت از بدبختی را از وی جویا شدند. یوشع گفت: باید امر موسی(ع) را انجام دهید؛ یعنی بروید و دروازه قدس را باز کنید. بنی‌اسرائیل به دلیل این‌که قبلا دوره دیده و ادوات و نظم داشتند، رفتند و قدس را گرفتند. یک قوم سرگردان چادرنشین، شروع به خانه‌سازی و جاده‌سازی کرد.

ابتدا قرار بر این بود که وقتی قدس را گرفتند، به لبنان رفته و پس از آن هم به تدریج، همه مناطق روی زمین را به دین الهی دربیاورند، اما بعدها قبول نکردند و گفتند: ما تازه سروسامان پیدا کرده‌ایم. در نتیجه، رفته رفته تعارض شروع شد. البته تا مدتی با یوشع سر سازگاری داشتند، اما بعدها ادعاهای بیهوده‌ای کردند؛ به او گفتند: خداوند ما را برگزیده، و عالم را برای ما خلق کرده است! حتی مدعی شدند: ما فرزندان خداییم و دیگران باید برای ما بندگی کنند! بنی‌اسرائیلی که قرار بود سربازان دین خدا و در خدمت دین خدا باشند، دین خدا را به خدمت گرفته و گفتند که مردم باید به ما خدمت کنند.

 

کشتار انبیا توسط بنی‌اسرائیل

انبیای بنی‌اسرائیل شروع کردند به اصلاح مردمانی با اعتقاد مذکور. البته اصلاح انسان‌های دوره‌دیده مذهبی منحرف، مانند پاک‌سازی زمینی است که درختان چند ساله در آن ریشه درآورده و آفت‌زده شده‌اند. هر پیغمبری که می‌آمد و خلاف اعتقاد آن‌ها سخن می‌گفت، او را می‌کشتند. نتیجه عملکردشان این‌ شد که افرادی تمامیت‌خواه، بی‌منطق، و کشتارگر شدند.

سه صفتی که امروز در تکفیری‌ها می‌بینیم، اصالتاً برای یهودی‌هاست؛ تمامیت‌‌خواهند، چرا که می‌گویند: تمام زمین برای ماست! بی‌منطق هستند، زیرا می‌گویند: هر کس جزء اولاد یعقوب(ع) است، از فرزندان خدا، و انسان درجه یک است، اما کسی که از نژاد ما نیست، انسان درجه دو می‌باشد. و بالأخره کشتارگرند؛ یعنی هر کس خلاف منطقشان سخنی گفته باشد، باید کشته شود. بر اساس همین عقیده‌شان، پیامبرانی را هم که به آن‌ها می‌گفتند: «این زمین برای شما نیست»، می‌کشتند.

انتهای پیام/

منبع: جلسه چهاردهم تاریخ تطبیقی(1393/09/11)

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی