-
دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۲ ب.ظ
-
۷۶۲
حضرت موسی(ع) وارد اردوگاه شده، دید که گوساله را در میدان مرکزی گذاشته و آن را عبادت میکنند. با اینکه قبلا از طریق وحی، به ما وقع پی برده بود، اما چون بین شنیدن مصیبت و دیدن آن فرق است، لذا از شدت خشم، الواحی را که در دست داشت، به زمین کوبید.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ در جلسات گذشته گفتیم که حضرت موسی(ع) زمانی که از کوه طور برمیگشتند، بر اساس خبری که خداوند به او داده بود، میدانست که در اردوگاه، انحراف و فتنه، آتش به پا کرده است. موسی(ع) زمینههای فتنه را میدانست و از قبل پیشبینی این بحران را میکرد، و به همین جهت بود که هارون(ع) را با خود به کوه طور نبرد.
حضرت موسی(ع) وارد اردوگاه شده، دید که گوساله را در میدان مرکزی گذاشته و آن را عبادت میکنند. با اینکه قبلا از طریق وحی، به ما وقع پی برده بود، اما چون بین شنیدن مصیبت و دیدن آن فرق است، لذا از شدت خشم، الواحی را که در دست داشت، به زمین کوبید.
ابتدا به سراغ هارون(ع) رفت و در مقابل دیگران، موی سر برادرش را گرفت و او را به طرف خودش کشید. حضرت موسی(ع) به دو جهت این اقدام را نسبت به برادرش انجام داد: اول اینکه به دیگران بیاموزد: حق ندارید نسبت به از بین رفتن حق، بیتفاوت باشید؛ باید نسبت به از بین رفتن حق، تعصب داشته باشید. دوم اینکه، با این اقدام، هارون(ع) را تبرئه کرد.
در تورات تحریف شده فعلی، هارون(ع) متهم به همکاری با سامری است. در این کتاب آمده است «کسی که سامری را به وجود آورد، هارون بود»! حضرت موسی(ع) در مقابل چشم جماعت، او را گرفته و گفت: تو مقصر هستی. هارون(ع) هم پاسخ داد که نه؛ من مقاومت کردم، ولی آنها میخواستند من را بکشند و اگر کشته میشدم، جامعه به هم میریخت؛ در حالی که تو به من دستور داده بودی جامعه را اصلاح کنم.
به این ترتیب، حضرت موسی(ع) دامان برادرش، هارون(ع) را از اتهامی که آنها میزدند پاک کرد. حضرت موسی(ع) سپس به سراغ سامری رفته و فرمود: خودت بگو که چه کار کردی؟ سامری گفت: یک بار که تو در حال دریافت وحی بودی، من آن را فهمیدم. سپس مقداری از خاک زیر پای رسول را برداشته(رسول یا مَلَک است و یا خود موسی) و آن را نگه داشتم و وقتی خواستم قالب گوسالهای را که ساخته بودم، از طلا پر کنم، مقداری از این خاک را هم در آن ریختم.
سپس گفتم: خدایا! به حق خاک زیر پای پیغمبرت، کاری کن که هر موقع من اراده کردم، صدای گاو از این مجسمه در آید. خداوند هم خواستهام را قبول کرد.
با سخنان سامری، همه فهمیدند که فریب خوردهاند. حضرت موسی(ع) رو به سامری کرده و گفت: برو؛ حق تو از زندگی این است که هیچ کس با تو ارتباط برقرار نکند. سپس به قوم خودش فرمود: بروید و از کرده خودتان توبه کنید.
دلیل برخورد تند موسی(ع) با هارون(ع)
حضرت موسی(ع) وقتی به چشم خود، انحراف بنیاسرائیل را مشاهده کرد، از همان ابتدا رفتار مقابلهای را برابر جریان انحرافی از خود نشان داد. اولین گام مقابله، آن برخوردی بود که با هارون(ع) داشت.
حضرت موسی(ع) به دو جهت برخورد تندی با هارون(ع) نشان میدهد: 1. همه بفهمند انسان برای حق و صدمه دیدن حق، باید از خود حساسیت و تعصب نشان دهد. 2. از طرف جریان منحرف، شایعه درست شده بود که هارون(ع) در این فتنه با فتنهگران همکاری کرده است.(هارون در برخورد با انحراف بنیاسرائیل، هر چند اعتراض کرد، ولی اقدام عملیاتی انجام نداد؛ بنابراین شایع کردند که عدم اقدام هارون، به معنای رضایت او از این فتنه است). موسی(ع) باید ثابت میکرد که این فتنه به هیچ وجه، مورد تأیید هارون(ع) نیست.
وقتی موسی(ع) با هارون(ع) برخورد کرد، ابتدا به نظر رسید که این برخورد، مؤید شایعات مطرح در مورد هارون(ع) است. هارون(ع) در دفاع از خود فرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ(اعراف: 150)؛ این قوم، مرا مقابل این فتنه، مورد ناتوانی قرار دادند و من تا حدی در مقابله با اینها جلو رفتم که نزدیک بود من را بکشند. پس کاری نکن که دشمنان، مرا سرزنش کنند.»
بعد از اینکه موسی(ع) سخن برادرش را شنید، او را در آغوش کشید و مطالبی گفت که اثبات میکرد جناب هارون(ع) در این ماجرا کاملا بیتقصیر است. البته حضرت موسی(ع) از قبل آن را میدانست، ولی لازم بود مقابل مردم، از هارون(ع)، رفع اتهام شود.
شبیه این ماجرا در قضیه یوسف(ع) و عزیز مصر اتفاق افتاد. وقتی عزیز مصر دستور داد یوسف(ع) را از زندان بیاورند، یوسف(ع) گفت: «ابتدا بایستی از آن زنان بپرسید که در قضیه چند سال قبل، چه کسی مقصر بود»؟ عزیز مصر زنها را احضار کرد و ماجرا را از آنها جویا شد.
زنها شهادت دادند که یوسف(ع) بیگناه است. وقتی حضرت یوسف(ع) از خودش رفع اتهام کرد، آن موقع به نزد عزیز مصر آمد. اگر با وجود آن اتهام برمیگشت، همیشه در دید مردم بر اساس همان، مورد قضاوت قرار میگرفت.
تجربه گوساله سامری و استفاده از آن
تجربه گوساله سامری یکی از این موارد بود که سبب شد این فکر بین آنها باقی بماند که وقتی اقوامی منتظر یک حادثه مؤثری باشند، میتوان آن حادثه را به وسیله مشابهسازی، خراب کرد؛ چنانچه از زمان غیبت کبری تا عصر کنونی و حتی تا زمان ظهور امام زمان(عج) هر چه که بدلسازی در مورد ظهور و یا نیابت امام زمان(ع) انجام شده است، همگی توسط یهودیان صورت گرفته است و آنها از تجربه مذکور، کمال استفاده را بردهاند.
امتحانی جدید برای موحدان بنیاسرائیل
مدتی گذشت و محبت گوساله همچنان از دل آنها بیرون نرفته بود. خداوند فرمود: توبه اصلی آنها این است که شمشیر کشیده و به قدری همدیگر را بکشند تا اینکه من توبهشان را قبول کنم.
مقصود این بود کسانی که پیرو هارون(ع) مانده و گوسالهپرستی نکرده بودند، شمشیر کشیده و کسانی را که گوسالهپرستی کرده بودند، بکشند. این دستور، آزمایشی بود برای افرادی که گوسالهپرست نشده بودند.
این افراد به موسی(ع) گفتند: میتوانی به خداوند بگویی تا این مأموریت را از عهده ما بردارد؟ اینکه ما گوسالهپرست نشدیم، راحتتر بود از اینکه حالا اینها را بکشیم؛ اینها اقوام ما هستند. حضرت موسی(ع) در پاسخ آنها فرمود: گریزی نیست، و تنها راه حل همین است.(1)
روش توبه بنیاسرائیل، و تفاسیر متعدد در آن
بعد از فتنه سامری، کار به توبه کشید. توبه بنیاسرائیل این بود که «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ». در باب «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»، تفاسیر متفاوت است:
بعضی میگویند: این، دستوری بود. تفسیر دیگر این است که این، پیامد تکوینی بود؛ توضیح اینکه حضرت موسی(ع) گوساله سامری را پودر کرد و خاکستر آن را به دریا ریخت، ولی با این حال، عدهای همچنان به آن دلبستگی داشتند.
البته این دلبستگی بیدلیل نبود، بلکه کسانی بودند که به خاطر منافعشان، محبت به گوساله را تبلیغ میکردند. اگر جریان باطل مبلغ داشته باشد، یک روزی این جریان، خونریزی به راه خواهد انداخت. بنابراین «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ»نیازی به دستور خداوند ندارد، بلکه میتواند به صورت تکوینی بوده باشد.
تطهیر نسبی بنیاسرائیل
به هر ترتیب، این کشتار اتفاق افتاد و بعد از آن، جامعه بنیاسرائیل به یک تطهیر نسبی رسید. قرار شد که بعد از این حادثه، برای آزاد کردن قدس، حرکت کنند. در آن موقع، بنیاسرائیل یک گروه منظم و سازماندهی شده بود و هیچ گروهی در آن روزگار به سطح آموزشی آنها نمیرسید؛ مثلا بنیاسرائیل از ابزار بوق، برای ارتباط بین خود استفاده میکردند، به این صورت که هر نتی به یک حرف از الفبا، تعلق میگرفت. حضرت موسی(ع) توسط همین ابزار ارتباطی، پیامهای خودش را به افراد میرسانید.(2)
انتهای پیام/
منابع؛
1 - جلسه سیزدهم تاریخ تطبیقی(1393/09/04)
2 - جلسه چهاردهم تاریخ تطبیقی(1393/09/11)