-
دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ب.ظ
-
۶۱۹
در جریان ماجرای شهادت محمد بن ابیبکر در مصر وقتی معاویه بن حدیج به خاطر تشنه کشته شدن عثمان، آب را از محمد دریغ کرد؛ محمد او را «زاده زنی یهودی و ریسنده» خطاب کرد.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ معاویة بن حدیج یا حدیج بن جفنه ابونعیم کندی(۱) از کسانی است که در زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) مسلمان شد، اما از وضعیت وی در آن دوران گزارش قابل ارائهای وجود ندارد، نیز از عملکرد او در زمان خلفا مطلب خاصی نقل نشده است.
تنها گزارش شده در زمان خلیفه دوم در فتح اسکندریه حضور داشته است.(۲) نقش پررنگ وی در حوادث صد اسلام را میتوان از زمان قتل خلیفه سوم مشاهده کرد؛ چنانچه نقل شده وی نخستین کسی بود که در اسلام شمشیر کشید و به خونخواهی او تظاهر کرد و باعث خونریزی و جنگ میان مسلمین گردید.(۳)
او از سران و طرفداران تفکر عثمانی و خواهان خونخواهی عثمان از امام علی(علیهالسلام) بود، لذا آن زمان که آن حضرت به خلافت رسید وی در مصر حضور داشت و به همین بهانه با امیرالمومنین(علیهالسلام) بیعت نکرد و با دستورات والی آن حضرت(محمد بن ابیبکر) در مصر مخالفت میکرد(۴) همچنین در جنگ صفین در لشکر معاویة بن ابی سفیان قرار داشت.(۵)
او در اهانت و سب امیرمومنان علی(علیهالسلام) هیچ ابائی نداشت، چنانچه نقل شده در مسجد مدینه بر امام حسن(علیهالسلام) وارد شد، امام(علیهالسلام) به او فرمود «ای معاویه! تو علی را سب می کنی به خداوند سوگند روز قیامت او را مشاهده خواهی کرد که بر چهره منافقان تازیانه می زند و آن ها را دور می کند.»(۶)
او قاتل محمد بن ابیبکر و اشغال کننده مصر و تحویل آن به معاویة بن ابی سفیان است. وی محمد بن ابیبکر را در حالی که به شدت تشنه بود زنده زنده در داخل شکم الاغی انداخت و آتش زد.(۷)
نکته قابل توجه در مورد وی این است که او نیز از قبیله کنده است و این قبیله همانگونه که ذکر شد به یهودیت معروفند. علاوه بر این که یهودی بودن او را میتوان از گزارش ذیل نیز به دست آورد: در جریان ماجرای شهادت محمد بن ابیبکر در مصر وقتی معاویه بن حدیج به خاطر تشنه کشته شدن عثمان، آب را از محمد دریغ کرد؛ محمد او را «زاده زنی یهودی و ریسنده» خطاب کرد.(۸)
انتهای پیام/
منبع: دشمن شدید، دفتر دوم (برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی استاد طائب)، چاپ اول، بهار 98، انتشارات شهید کاظمی، صص187-188
پی نوشت؛
1 – اسدالغابه، ج4، ص431
2 – الاصابه، ج6، ص116-117
3 – ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج4، ص364
4 – ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج7، ص313
5 – دینوی، اخبار الطوال، ج7، ص260 و 196
6 – ثقفی کوفی، الغارات و شرح حال اعلام آن، ترجمه عزیزالله عطاردی، ص149
7 – مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص409
8 – شرح نهج البلاغه، ج6، ص87