-
سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۳۷ ب.ظ
-
۷۵۳
ترس و التهاب، موقع فرار از دست فرعونیان، مانع از آن میشد که بنی اسرائیل بفهمند تشنه و گرسنهاند، اما وقتی به آن طرف دریا رسیدند و اوضاع عادی شد، اولین مشکلی که حضرت موسی(ع) دارد، مسأله آب و غذای آنها است.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ در جلسه گذشته، قضیه عبور بنیاسرائیل از آب، و غرق شدن فرعون و همراهانش را بیان کردیم. حال سؤال این است که وقتی بنیاسرائیل به این طرف آب آمدند، با چه معضلاتی رو به رو بودند؟ پاسخ به این سؤال، نیاز به نقل تاریخ ندارد؛ به چند نکته که توجه کنیم، میتوان به معضلات پیش روی آنها پی برد:
نکته اول، تعداد آنها بود. طبیعتاً تعداد نفرات بنیاسرائیل کم نبود؛ زیرا در این صورت، فرعون نیاز به جمع کردن نیرو در شهرها نداشت. از اینکه او سپاه سنگینی را جمعآوری کرده بود، معلوم میشود که جمعیت بنیاسرائیل خیلی زیاد بود.
تورات موجود -هر چند که ما اعتمادی به آن نداریم- تعداد افراد بنیاسرائیل را 600 هزار نفر نوشته است؛ چنانچه از داستان قرآن هم اجمالا برمیآید که اینها جمعیت بالایی داشتند. علاوه بر این، از ورود حضرت یوسف(ع) به مصر تا آن زمان، 400 سال طی شده است و در این مدت، تلاش بنیاسرائیل این بوده است که جمعیتشان را بالا ببرند.
نکته دوم اینکه آنها چیزی همراه خود نیاورده بودند و چون پیاده، و بدون اسب و گاو و امثال آن آمده بودند، در نتیجه غذایشان هم بسیار کم بود؛ مخصوصا که مدت مدیدی هم بود که در راه بودند.
نکته سوم این است که بنیاسرائیل در کنار دریای شور مستقر شده بودند؛ پس وقتی به این طرف دریا آمدند، مشکل عطش هم پیدا کرده بودند.
آنها 15 کیلومتر عرض دریا را دویده بودند و ترس و التهاب، موقع فرار از دست فرعونیان، مانع از آن میشد که بفهمند تشنه و گرسنهاند، اما وقتی به آن طرف دریا رسیدند و اوضاع عادی شد، اولین مشکلی که حضرت موسی(ع) دارد، مسأله آب و غذای آنها است.
زمانی که بنیاسرائیل در مصر بودند، حل اینگونه امور بر عهده فرعون بود، چون حاکمیت آن منطقه را در دست داشت، اما الآن که به این طرف دریا آمده بودند، همه چیز به عهده حضرت موسی(ع) است، زیرا دوران حکومت آن پیامبر الهی شروع شده است.
چگونگی حل معضلات بنیاسرائیل توسط حضرت موسی(ع)
آن حضرت چگونه توانستند معضلات را حل کنند؟ اگر خدای متعال مأموریتی را بر دوش کسی بگذارد و به او حتم کند که آن را انجام دهد و راه طبیعی هم برای حل آن مأموریت نباشد، حتماً از راه غیر طبیعی انجام میدهد.
زمانی به راه غیر طبیعی عمل نمیشود که راه طبیعی وجود داشته باشد؛ بنابراین میبینیم که بارها خانه خدا مورد تعرض قرار میگیرد و خراب هم میشود، اما به دلیل وجود ابزار طبیعی، خداوند دخالتی در آن نمیکند(مثل قضیه حمله حجاج بن یوسف ثقفی به آنجا)، ولی یک بار مورد تعرض قرار میگیرد و خدای متعال نمیگذارد خراب شود، و آن، زمانی است که سپاه ابرهه به آنجا حمله کرد. دلیل دخالت ذات احدیت، نبود ابزار طبیعی برای دفاع از خانه خدا بود.
در داستان حضرت موسی(ع) هم چون آن پیامبر الهی آب و غذایی نداشت که به بنیاسرائیل بدهد، از قرآن استفاده میشود که خدای متعال مشکلات را به شکل غیر طبیعی حل کرد. وقتی قوم حضرت موسی(ع) به او گفتند ما دچار عطش هستیم، آن حضرت فرمود: سنگی را وسط اردوگاه بگذارید. زمانی که سنگ را در جای مشخص شده گذاشتند، حضرت موسی(ع) طبق دستور الهی عصایش را بر آن سنگ زد و 12 چشمه از آن جاری شد.
خدای متعال این قوم را سازمانی رشد داد و همه چیز در مورد آنها با عدد معین و روی نظم است: 12 سبط هستند؛ 12 آبراه در دریا برایشان باز میشود؛ 12 مسؤول دارند؛ 12 چشمه برایشان از زمین میجوشد و... .
در هیچ کجای تاریخ نیامده است که اینجا کسی برای برداشتن آب، زیر دست و پا رفته یا کشته شده باشد؛ چون در طی آن 30 سالی که حضرت موسی(ع) درون مصر بود، آنها را به رعایت نظم عادت داد. یکی از دلایل موفقیت یهود، حتی در عصر حاضر -با وجود رذالتی که دارند- این است که در کارهایشان نظم حاکم است.
مشکل بعدی آنها، گرسنگی و پیدا نشدن غذا بود. اگر آمار 600 هزار نفر بودنشان صحیح باشد، طبیعتا وارد هر شهری که بشوند، قحطی به وجود میآید. حضرت موسی(ع) از خدا غذا برای آنها درخواست نمود. خدای متعال خواسته آنها را اجابت کرد و دانههای گیاهی بر آنها فرستاد. بنیاسرائیل آن دانهها را در آب میریختند و خمیر میشد و موقع درآوردن هم، تبدیل به نان میشد و نیازی به آتش برای پخته شدن نداشت.
«سلوی»هم برای رفع گرسنگی بنیاسرائیل از طرف خداوند فرستاده شد. «سلوی» مرغانی بودند که آرام بالای سر این مردمان پرواز میکردند و آنها هم آن پرنده را گرفته و پرهایش را میکندند؛ و طوری بود که این مرغ آسمانی به محض کنده شدن پرهایش، پخته میشد.
به این ترتیب، مشکل غذای قوم بنیاسرائیل هم حل شد.
مشکل دیگر، مسأله مسکن بود. موقع روز در صحرای سینا، آفتاب داغ و سوزان میتابید و شبهنگام، سرما مستولی میشد؛ بنابراین، به جهت حفاظت از گرما و سرما نیاز به مسکن و سرپناه داشتند. خداوند متعال این خواستهشان را هم اجابت کرد؛ ابر بالای سرشان میآمد و آفتاب به آنها نمیخورد و هوا معتدل میشد. شب هم ابر پائینآمده، در نتیجه هوا دم میکرد و گرم میشد.
منبع: جلسه سیزدهم تاریخ تطبیقی(1393/09/04)