-
دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۹ ب.ظ
-
۴۸۹
خانوادههای یهودی که تازه اسلام آورده بودند، گروه گروه به بهائیت گرویدند، به نحوی که این شبهه را ایجاد میکند که گویا دستوری واحد برای تغییر ظاهری کیش به عنوان پوششی برای گسترش بهائیت در ایران صادر شده بود.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ با هدف تضعیف جایگاه مرجعیت و حذف آن از صحنه معادلات سیاسی در کنار رشد فراماسونری در ایران، جریان منحرف نیز در عرصه دین به نام «بابیت» در دوره قاجار رشد و گسترش یافت.
ورود ناموفق روحانیت به جریان جنگ دوم ایران و روس، مردم مسلمان را دچار نوعی سرخوردگی از دو نهاد قدرتمند دولت و روحانیت نموده و آن را متوجه وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کرده بود.
مدیریت نشدن این وضعیت روانی از سوی مراجع به شکلی گسترده و منسجم زمینه را برای ورود دولتهای خارجی به ویژه روسیه و سپس انگلیس در این عرصه فراهم نمود. آغاز عقیدتی این جریان را از زمان و بر اساس آراء شیخ احمد احسایی دانستهاند.
وی که در خانوادهای سنی مذهب در احساء منطقه قطیف پیرامون بحرین در سال 1116 قمری زاده شد، با اختیار تشیع در عراق ساکن شد و با اظهار تمایل به اخباریه به انتشار عقاید خاص خود پرداخت.
یکی از این عقاید خاص شیخ، اعتقاد به «رکن رابع» بود. وی معتقد بود که راه شناخت دین در چهار رکن منحصر است؛ خداوند، پیامبر، امام و رکن رابع که در زمان غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واسطه میان وی و مردم است.
وی این رکن رابع را که با استفاده از قرآن کریم «قریه ظاهره»(1) مینامید، نایب خاص امام - در برابر نیابت عامه که از آن مراجع بود - میدانست و فرق آن را با نواب خاص اربعه انتساب آنان از سوی امام، در برابر احراز این مرتبت از سوی رکن رابع به دلیل بزرگی و لیاقت خود او اعلام میکرد.
پس از فوت شیخ در سال ۱۲۴۲ قمری شاگرد وی سید محمد کاظم رشتی(۱۲۵۹- ۱۲۰۳) قمری حلقه درس و اعتقادات او را ادامه داد. تولد وی را در سال 1212 نیز دانستهاند.(2) در زمان او بود که سید علی محمد باب به کربلا آمد و به حلقه درس او راه یافت. وی که در اول محرم ۱۲۳۵ قمری در شیراز به دنیا آمده بود، پس از مدتی به بوشهر و از آنجا پس از طی مراحلی از ریاضت و گوشهنشینی به کربلا سفر کرد.
با فوت سید محمد کاظم رشتی، علی محمد بر اساس اعتقاد به رکن رابع در سال ۱۲۶۰ ادعای بابیت کرد و خود را باب ارتباط مردم با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نامید. پس از سفر به مکه و تبلیغ عقاید خود به بوشهر بازگشت و در ایران به دعوت خود مشغول شد.
با مخالفت علما، حاکم فارس او را به شیراز آورد و طی مجلس مناظرهای در این شهر وی را وادار به توبه در سال ۱۲۶۴ نمود. با ادعای مجدد، وی ابتدا به اصفهان آورده شد و سپس در قلعه چهریق نزدیک ماکو زندانی شد.
سرانجام وی در زمان محمد شاه قاجار - که در ابتدا او را به سبب مخالفت با روحانیت و طرفداری از عقاید خرافی پر و بال داده بود - در تبریز و در حضور ناصرالدین شاه میرزا ولیعهد در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ به حکم ارتداد به دار آویخته شد.
پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری(۱۲۴۸- ۱۳۳۰) قمری معروف به «صبح ازل» رسید. پس از اینکه صبح ازل سپر بلا شد، میرزا حسینعلی نوری(۱۲۳۳ – ۱۳۰۹) قمری برادر بزرگتر وی وارد صحنه شد و جانشینی باب را با عنوان «بهاالله» در قبضه خود درآورد.
در زمان او بود که مکتب خرافی بابیت با برقراری روابط جدی با روسیه از طریق سفیر این کشور در ایران به نام کینیاز دالگورکی و سپس انگلستان و حتی فرانسه، تبدیل به توطئههای سیاسی شد که از حمایت کامل اروپاییان در برابر روحانیت برخوردار بود.
با هوشیاری امیرکبیر و ورود وی به صحنه هر دو برادر با حفاظت سواران روسی و ایرانی به بغداد تبعید شدند. در بغداد دوره عثمانی نیز پس از چندی حکم تبعید مجدد در مورد آن صادر شد و صبح ازل به قبرس و بهاءالله به عکا در فلسطین تبعید شد.
وی پس از اینکه در این سرزمین مهم و راهبردی اسکان داده و مورد حمایت جدی روسیه و سپس انگلستان واقع شود، در دوم ذیقعده ۱۳۰۹ قمری پس از ۲۰ شبانهروز تب از دنیا رفت. بدین ترتیب با اقدامات میرزا حسینعلی، بهاییت در ادامه و به جای بابیت در ایران مستقر شد.
در پی این استقرار، خانوادههای یهودی که تازه اسلام آورده بودند، گروه گروه به بهائیت گرویدند، به نحوی که این شبهه را ایجاد میکند که گویا دستوری واحد برای تغییر ظاهری کیش به عنوان پوششی برای گسترش بهائیت در ایران صادر شده بود.
پس از بهاءالله، عباس افندی(۱۸۴۴ – ۱۹۲۱) میلادی پسر ارشد وی به عنوان عبدالبها توانست جمع پراکنده بهائیان را گرد خود جمع کرده و با برقراری روابط جدی با انگلیس و آمریکا نقش مهمی در تاریخ وابستگی این گروه بازی کند.
وی با خدمتی که در مشروطه در کنار فراماسونها به انگلیس نمود، از سوی آنان مفتخر به دریافت لقب «سر» شد. پس از وی، شوقی افندی نوه دختری حسینعلی در ابتدای حکومت رضاخان به رهبری بهائیان رسید.
در زمان او بود که رژیم صهیونیستی اسرائیل تاسیس شد و پیوند جدی میان صهیونیستها و بهائیان آشکار شد. این گروه در اسرائیل به رسمیت شناخته شده و با قرار گرفتن تحت حمایت این دولت غاصب حتی از پرداخت مالیات نیز معاف شدند. در سال ۱۹۵۷ میلادی و با مرگ شوقی، گروهی ۹ نفره در «بیت العدل» در حیفا اداره امور بهائیان را به دست گرفتند که تا امروز ادامه دارد.
انتهای پیام/
منبع: کتاب تاریخ تمدن و ملک مهدی(نوشته دکتر محمدهادی همایون)، چاپ دوم، سال 91، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)، ص534-536
پی نوشت؛
1 – سوره سباء، آیه 18
2 – زاهد زاهدانی، سید سعید، بهائیت در ایران، ص124