-
دوشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۲ ق.ظ
-
۶۶۲
فرعون وقتی اول کار با حضرت موسی(ع) وارد مذاکره میشود، از آن حضرت زمان میگیرد که من الآن نباید بنیاسرائیل را آزاد کنم. تنها توجیهش این بود که بنیاسرائیل به زندگی مصریها گره خوردهاند و اگر آنها را از مصر بیرون ببرد، مصریان با مشکل روبهرو میشوند.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ عرض کردیم که حضرت موسی(ع) در آغاز مأمور بودند که فرعون و فرعونیها را به سوی خداوند متعال دعوت کنند. اینجا باید به یک سؤال پاسخ دهیم و آن اینکه اطلاعات محتوایی از دین در نزد فراعنه و مصریها در چه حد بوده است؟ آیا بیگانه مطلق بوده و هیچ چیز نمیدانستند یا اطلاعاتی داشتند؟ اگر اطلاعاتی داشتند، آیا همگی صاحب اطلاع بودند یا خیر؟
باید گفت دستگاه حاکمه فرعون از محتوای دینی دارای اطلاعات بود؛ به دلیل اینکه وقتی حضرت موسی(ع) در کاخ فرعون با تصمیم بر مقابله مواجه شد، مؤمن کاخ فرعون و تمام کسانی که درون کاخ بود گفتند: «قبلاً یوسف بین شما آمد و شما دربارهاش ایجاد تردید کردید». معلوم میشود که آنها از دین الهی باخبر بودند، و الّا در پاسخ سخن مؤمن آل فرعون، جواب میدادند که کدام یوسف آمد؛ چه مطلبی آورد؛ و ما در چه چیزی تردید کردیم؟
پس فرعون میدانست که حضرت موسی(ع) چه میگوید. او معروف را ترک میکرد و میدانست که معروف است؛ منکر را انجام میداد و میدانست که منکر است؛ ادعای الوهیت میکرد و میدانست که دروغ می گوید.
با توجه به این مطالب، حال سؤال این است که پس فرعون به چه چیز نیاز داشت؟
فرعون نیاز داشت که اولاً به او تذکر داده شده و او را از غفلت بیرون آورند؛ ثانیا حضرت موسی(ع) او را نسبت به خدای متعال، هم بترساند و هم ترغیب کند. فرعون تلاش کرده است که درون جامعه مصر، محتوای دینی انتشار پیدا نکند، و در حقیقت، سدی برای معارف شده است. اگر حضرت موسی(ع) موفق شود که فرعون را از غفلت بیرون آوَرَد، سد وصول معارف به مردم برداشته شده و کار خیلی آسانتر میشود. بنابراین آن حضرت باید از این سد عبور کرده و با مردم ارتباط برقرار کند. راه ارتباط این بود که آنها را توسط فرعون و با مخارج او جمع کرده و به میدان مبارزه با سَحَره بیاورد که موفق هم شد.
مردم برای اعتقاد پیدا کردن به دینی لازم است از شخص مدعی، امر غیر طبیعی ببینند؛ حال این امر غیر طبیعی، سحر باشد یا معجزه؛ و الّا اگر امر غیر طبیعی نبینند، ایمان نمیآورند. مردم زمان فرعون هم چون میدیدند که دستگاه حکومتی او، استاد سِحر است، به او معتقد شده بودند. اما فرعون این ابزار را در میدان مبارزه با حضرت موسی(ع) از دست داد.
پاسخ به یک سؤال
در اینجا سؤالی به ذهن خطور میکند و آن اینکه چرا حضرت موسی(ع) با عصایش کار فرعون را تمام نکرد؟
جواب این است که مأموریت حضرت موسی(ع) هدایت بود. هنوز حجت تمام نشده و زمینه برای اتمام حجت باقی بود. اگر فرعون دست به شمشیر میبُرد که حق را از بین ببرد، وظیفه حضرت موسی(ع) هم مقابله به مثل بود. منتهی همیشه طرف مقابل حق، در تدبیر اشتباه میکند؛ مهلتی که فرعون از حضرت موسی(ع) گرفت، نمیدانست که با آن، به پیامبر الهی فرصت میدهد. اقدام اساسیای که حضرت موسی(ع) میخواست انجام دهد، آماده کردن بنیاسرائیل برای هجرت بزرگ بود که با این فرصت پیشآمده، به آن مبادرت کرد.
البته در این مدت، فرعون با حضرت موسی(ع) یک خط فرازونشیبداری را طی میکرد؛ به این معنا که از حضرت موسی(ع) فرصت میگرفت که تو الآن اقدام نکن و آن حضرت هم در مقابل، شروطی میگذاشت؛ میگفت که به بنیاسرائیل سخت نگیر و آنها را در زندان نینداز. فرعون هم قبول میکرد و آنها را آزاد میگذاشت. با استفاده از آزادی بنیاسرائیل، حضرت موسی(ع) شروع میکرد به آماده کردن آنها.
اقدام اصلاحی انبیا و مصلحان در جوامع بشری
در دورههای قبل هم گفتیم که اقدام انبیا و مصلحان، یک اقدام اصلاحی است؛ یعنی آنها میخواهند بشر بماند تا در مسیر خدا حرکت کند. اگر از اول، هلاکت بشر مد نظر باشد، دیگر متحرک به سوی خدا باقی نمیماند. اصل بر این است که بشر بماند و در مسیر خدا برود. اگر حضرت موسی(ع) در مقابل فرعون طوری رفتار کند که این مجتمع، به هم ریخته و هرجومرج شود، چگونه میتواند به سوی خدا دعوت کند؟ فرعون حاکم مصر است و امنیت، تحت حاکمیت او برقرار است.
حضرت موسی(ع) هیچگاه این امنیت و نظم را به هم نمیریزد، مگر اینکه بتواند همان موقع جایگزینش را بیاورد. این قاعده کلی را در ذهن داشته باشیم که مصلحین الهی هرگز حاکمیتی را در جا به هم نمیریزند، مگر اینکه بتوانند حاکمیتی بهتر از آن را جایگزین کنند و اگر نتوانند بهتر از آن را بیاورند، اقدام به براندازی نمیکنند.
اینکه حرکت اباعبدالله الحسین(ع) طوری بود که به سمت براندازی میرفت، بدین جهت بود که آن حضرت انتظار نداشت حکومت به دستش بیفتد و هر کس هم بعد از یزید میآمد، بهتر از یزید بود، چون یزید قسم خورده بود که در همان زمان، دین را از بین ببرد، ولی امثال مروان بن حکم این قسم را نخورده بودند.
محتوای مذاکره فرعون با حضرت موسی(ع)
فرعون وقتی اول کار با حضرت موسی(ع) وارد مذاکره میشود، از آن حضرت زمان میگیرد که من الآن نباید بنیاسرائیل را آزاد کنم. تنها توجیهش این بود که بنیاسرائیل به زندگی مصریها گره خوردهاند و اگر آنها را از مصر بیرون ببرد، مصریان با مشکل روبهرو میشوند.
از حضرت موسی(ع) فرصت خواست تا جایگزینی برای آنها قرار دهد و آن پیامبر الهی هم شرط او را پذیرفت، زیرا اگر شرطش را نمیپذیرفت و همان زمان بنیاسرائیل را از مصر میبرد، چه بسا در جامعه هرجومرج شده، و همه را از حضرت موسی(ع) میدیدند.
نتیجه خلف وعده فرعون
هر بار که موعد عمل به محتوای مذاکره فرا میرسید، فرعون خلف وعده میکرد. نتیجه زیر پا گذاشتن وعده، حمله قورباغهها شد، طوری که در غذای آنها هم قورباغه پیدا میشد. در نتیجه زندگی برایشان سخت شد. فرعون به موسی(ع) گفت: به خدایت بگو این قورباغهها را جمع کند، تا من هم بنیاسرائیل را آزاد کنم؛ در این مدت نتوانستیم کار کنیم، یک فرصت دیگر به ما بده تا بتوانیم کار کنیم.
دوباره سر موعد که شد، گفت: آزاد نمیکنم. این بار هم نتیجه زیر پا گذاشتن وعده، خون شدن همه آبها شد. البته آب نیل برای بنیاسرائیل، همان آب بود، ولی وقتی فرعونیها میخواستند از آن بخورند، تبدیل به خون میشد. از عطش به ستوه آمدند؛ در نتیجه فرعون به موسی(ع) گفت: از خدا بخواه مشکل ما را حل کند و به ما یک فرصت دیگر بده. موسی(ع) هم فرصت میداد و باز هم فرعون هر بار خلاف وعدهاش عمل مینمود و برایشان یک عذاب میرسید.
آماده شدن بنیاسرائیل برای فرار از مصر
بالأخره کار به جایی رسید که فرعون به سیم آخر میزند؛ یعنی مذاکره را کنار میگذارد و تنها گزینهای که برایش میماند، گزینه نظامی است. چون بنیاسرائیل، فاقد شمشیر و چوب بودند، خداوند به حضرت موسی(ع) فرمان میدهد که از دست فرعونیان فرار کنند. یک شب فرصت داشتند که فرار کنند.
بنیاسرائیل در این 30 سال آخری که فرصت داشتند، موفقیت بزرگشان این بود که حضرت موسی(ع) این قوم جدا از هم و بیارتباط را به یک قوم صاحب خبر و مرتبط تبدیل کرده بود. در نتیجه همین ارتباط بود که حضرت موسی(ع) پس از فرمان خداوند مبنی بر فرار بنیاسرائیل، در عرض یک شب همه آنها را جمع کرد تا فرار کنند.
حضرت موسی(ع) چگونه آنها را در شب فراری داد؟ حدس ما این است که دومین جایی که ید بیضا به کار برده شد، اینجا بود؛ به این صورت که آن حضرت فرمود: ستون نور را ببینید و بیایید؛ و به این ترتیب، بنی اسرائیل هر کجا بودند، ستون نور را میدیدند.
گذشتن بنیاسرائیل از نیل و غرق شدن فرعونیان در آن
حضرت موسی(ع) قومش را به کنار آب آورد. کوتاهترین عرض دریای سرخ 15 کیلومتر است. خدای متعال فرمود: بنیاسرائیل را به کنار آب ببر و در آب، یک راه خشک برایشان بازکن. البته ظاهراً کیفیت راه بازکردن را به او نگفت.
بنیاسرائیل آنقدر کنار آب ماندند که نیروهای فرعون رسیدند. به حضرت موسی(ع) گفتند که همه ما را به کشتن دادی؛ ما را با بیتدبیریت به درد سر انداختی. آن حضرت فرمود: سخنتان هرگز درست نیست. از موسی(ع) پرسیدند: مگر راه حلی داری؟ پاسخ داد: آن کسی که عالم را میچرخاند، با من است و راهی را که هیچ کس نمیبیند، او میبیند. در این موقع، خداوند به موسی(ع) فرمود: عصایت را به آب بزن.
علت اینکه خدای متعال از همان اول نگفت که عصایت را به دریا بزن تا راه دریا باز شود، این بود که بنیاسرائیل به این نکته پی ببرند: هنگامی که همه راههای طبیعی در نظرشان بسته است، خدا میتواند راه را باز کند.
بالأخره حضرت موسی(ع) عصا را به آب زده، 12 راه در دریا باز شد که هر سبطی از یک راه بروند. فرعون از پشت سر به آنها رسید. او در کار خودش خیلی عاقل بود و طبیعتا نباید وارد آب میشد؛ اما دچار دو اشتباه تحلیلی شد:
1. خیال کرد تا زمانی که موسی(ع) در دریاست، آب پایین نخواهد آمد، و بالطبع او هم که پشت سر موسی(ع) بود، آسیبی نخواهد دید؛ در حالی که تحلیلش غلط بود، زیرا آن خدایی که آب را بالا برده بود، میتوانست آن را پشت سر آخرین فرد از بنیاسرائیل پایین بیاورد. 2. خیال کرد میتواند به موسی(ع) برسد؛ در صورتی که موقع خروج آخرین نفر بنیاسرائیل از آب، آخرین نفر از فرعونیها وارد آب شد و فرعون ناگهان دید که اشتباه کرده است و بین او و موسی(ع) چند متر فاصله است، در حالی که موسی(ع) از آب بیرون میرفت، ولی او در آب غرق میشد.
خدای متعال دشمنان دین را این گونه از بین میبرد؛ تا مرز پیروزی میرساند، سپس آنها را نابود میکند. موسی(ع) پا را از دریا بیرون گذاشت و آب پایین آمد. در همین زمان فرعون فریاد زد: ایمان آوردم. اینجا بود که از خدا شنید: الآن ایمان میآوری؟! توبه تو دیگر پذیرفته نیست. پس از آن هم، آب آمد و فرعون و لشگریانش در آن غرق شدند.
اینکه گفتنهاند فرعون از موسی(ع) تقاضای کمک کرد و آن حضرت جوابش را نداد، منبع درستی ندارد؛ فرعون قبل از رؤیت عذاب الهی، اصلاً تقاضایی نداشت و زمانی هم که عذاب رؤیت شد، دیگر کسی نمیتواند دخالت کند؛ چنانچه وقتی ملائکه آمده بودند تا قوم لوط(ع) را از بین ببرند، حضرت ابراهیم(ع) به ملائکه فرمود: آیا باز هم امکان مهلت دادن وجود دارد، که با پاسخ منفی آنها مواجه شد.
منبع: جلسه دوازدهم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1393/08/27)