-
شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۰۰ ب.ظ
-
۶۰۲
سعد بن ابی وقاص یار و مشاور مورد اعتماد خلیفه دوم بود، او حتی اصرار داشت خلیفه پس از وی نیز از سعد به عنوان مشاور استفاده کند. در این زمینه از او نقل شده است اگر سعد را به خلافت برسانید که هیچ وگرنه هر که خلیفه شد با او مشورت کند.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ همانگونه که ذکر کردیم هر حکومت و دولتی برای بقا نیازمند نیروها و بازوهایی کمکی است، بنابراین اولویت نخست وارد کردن نیروهای خودی در بدنه حکومت است که بنیامیه مهمترین آنان بود.
در ادامه برای بهتر محقق شدن این هدف میبایست افراد منتخب دیگری از سالها پیش در درون جامعه شناسایی شده و به صورت نرم و به دور از حساسیت سازی در درون جامعه رشد کرده و ریشه بدواند تا بتوان از آنها در زمان مناسب بهره کافی برد.
در ادامه مهمترین شخصیتهای نفوذی یهود در عرصه سیاستگذاری جریان باطل را برمیشماریم.
1 – سعد ابن ابی وقاص
سعد بن مالک بن وهیب مشهور به سعد بن ابی وقاص از صحابه پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم است که در مکه مسلمان شد. همانگونه که در جریان شناسی بنیامیه نیز بیان شد نسب سعد ابی وقاص با تردیدهایی روبرو بود! از همین روست که سعد هر که را در نسب او تردید کند لعنت کرد.(1)
مادر وی حمنه دختر سفیان بن امیه بن عبد شمس بود(2) ماجرای تردید در نسب سعد آنجا جدیتر میشود که وقتی میان او و عبدالله بن مسعود درگیری لفظی پیش آمد ابن مسعود گفت من زاده مسعودم ولی تو زاده حمنه هستی.(3)
در ماجرای دیگر سعد بر سلمان شورید که نسب تو چیست؟ سلمان گفت من فرزند اسلامم خبر که به خلیفه رسید سعد را ملاقات کرد و گفت سعد نسب تو چیست. سعد گفت تو را به خدا رها کن. ظاهراً سعد منظور وی را فهمیده بود ولی خلیفه کوتاه نیامد مگر آنکه سعد نسب خود را گفت.(4)
به گفته واقدی شوهر دایه وی یکی از مسیحیان حیره به نام جفینه العبادی بود که عبیدالله بن عمر، او و دو پسرش را نیز به اتهام مشارکت با ابولولو کشت.(5) طبق اکثر نقلها سعد در ۱۷ سالگی و توسط ابوبکر اسلام آورده است.(6)
وی از مهاجرین و کسانی است که قبل از پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به مدینه هجرت کرد.(7) عبدالله بن عمرو عاص، سعد را از زبان رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رجل من اهل الجنة معرفی کرد.(8) سعد ادعا داشت به خاطر او ۴ آیه قرآن نازل شده است.(9)
سعد از جمله اولین کسانی بود که در سقیفه بنی ساعده با ابوبکر بیعت کرد. ابن قتیبه در این باره مینویسد بعد از وفات پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مردم دور ابوبکر جمع شدند و بیشتر مسلمانان در آن روز با ابوبکر بیعت کردند. شخصیتهای بنی هاشم در خانه علی جمع شده بودند زبیر هم با آنان بود و خود را مردی از بنی هاشم میدانست.
بنیامیه دور عثمان را گرفتند. بنی زهره دور سعد و عبدالرحمان جمع شدند و همگی در مسجد گرد آمده بودند. یکی از صحابه به سراغ آنان رفت و پرسید چه شده است که شما دور هم جمع شدهاید؟! برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید زیرا مردم و انصار با او بیعت کردند. عثمان و کسانی از بنیامیه که با او بودند و سعد و عبدالرحمان و کسانی از بنی زهره که با آن دو بودند برخاستند و با ابوبکر بیعت نمودند.(10)
در دوران کوتاه خلافت خلیفهای که بعد از رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به قدرت رسید، سعد از ملازمان وی بوده است. همانگونه که در دوران بعد از این خلیفه نیز از نفوذ قابل ملاحظهای برخوردار بود.(11)
تا آنجا که او در سال ۱۶ قمری فرماندهی سپاه خلیفه در نبرد قادسیه علیه ساسانیان را به وی داد(12) و سپس به ولایت کوفه منصوب نمود(13) خلیفه وقت وقتی شکایت مردم را دید سعد را برکنار کرد، ولی در دوران خلیفه سوم وی دوباره او را بر کوفه گمارد، اما او هم که با شکایت مردم روبرو شد، سعد را برکنار و ولید بن عقبه را به جای او گمارد.(14)
در ماجرای شورای شش نفره وی یکی از کسانی است که توسط خلیفه دوم جزو شورا قرار گرفته است بااینکه برخی از صحابه وی را مومنی ضعیف(15) و بددل(16) معرفی کردهاند.
این جمله ها حاکی از این است که سعد از نظر خلیفه لیاقت خلافت را ندارد، با این حال خلیفه دوم درباره ۶ نفر اعضای شورا معتقد است لایق خلاف نیست، مگر علی(علیهالسلام) و عثمان و زبیر و طلحه و عبدالرحمان بن عوف و سعد.(17)
سعد بن ابی وقاص یار و مشاور مورد اعتماد خلیفه دوم بود، او حتی اصرار داشت خلیفه پس از وی نیز از سعد به عنوان مشاور استفاده کند. در این زمینه از او نقل شده است اگر سعد را به خلافت برسانید که هیچ وگرنه هر که خلیفه شد با او مشورت کند. من هم اگر او را برکنار کردم به خاطر نارضایتی نبود.(18)
امیر مومنان علی(علیهالسلام) در ماجرای شورا با سعد ملاقات کرد و او را سوگند داد با عبدالرحمان بن عوف به نفع عثمان هم دست نشود(19) اما سعد به نفع عبدالرحمان بن عوف رای داد و در نهایت منجر به انتخاب عثمان گردید.
وی نیز کمکهایی به سعد میکرد از جمله قریهای به نام قریه هرمز را به اقطاع(20) سعد داد.(21) بعد از خلافت امیرمومنان(علیهالسلام) سعد از جمله کسانی است که با آن حضرت بیعت نکرد و خطاب به امام گفت بیعت نمیکنم تا همه مردم بیعت کنند. به خدا مایه زحمت نخواهم شد.(22)
سعد درباره بیعت نکردن و عدم همراهی خود با امام علی(علیهالسلام) سخنان و دلایل گوناگونی به زبان آورده است. گاه خود را سزاوارتر به خلافت میدانست و گاه مشخص نبودن جبهه حق از باطل را دلیل عدم شرکت خود در نبردها ذکر میکرد.(23)
امام علی(علیهالسلام) کسانی را که با او بیعت نکرده و او را یاری نکرده بودند طایفهای می دانست که حق را ضایع کرده و باطل را هم یاری نکردند.(24) سید حمیری نیز در شعری به این نکته اشاره میکند که به خاطر یاری نکردن سعد و قبیله اش در جنگ صفین حضرت علی(علیهالسلام) نتوانست بر معاویه پیروز شود و زمینه پیروزی و به قدرت رسیدن معاویه فراهم شد.
قوم سعد از راه راست خدا بگشتند فرومایهای را بخواندند که پیشوای آنها شد اگر سستی بنی زهره(قوم سعد)نبود به پیشوایی نمیرسید.(25)
سعد هیچ علاقهای به نقل حدیث از رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وسلم نداشت بهگونهای که گزارش شده است از مدینه به همراه سعد به مکه رفتیم ولی در مسیر رفت و برگشت حتی یک حدیث از رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از زبان او نشنیدیم(26) مرگ او در قصری که در وادی عقیق در فاصله ۱۰ میلی از مدینه داشت، اتفاق افتاد(27) به گفته دخترش عایشه سعد ۲۵۰ هزار درهم از خود به جا گذاشت.(28)
منبع: دشمن شدید، دفتر دوم(برگرفته از دروس استاد مهدی طائب)، چاپ اول بهار 98، انتشارات شهید کاظمی، صص173-177
پی نوشت؛
1 – تاریخ مدینه دمشق، ج20، ص286
2 – همان
3 – همان، ص343-344
4 – سیر اعلام النبلا، ج1، ص544
5 – فتوح البلدان، ج3، ص583
6 – طبقات الکبری، ج3، ص140
7 – ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج3، ص419
8 – تاریخ مدینه دمشق، ج20، ص325
9 – همان، ص331
10 – ابن قتیبه دینوری، الامامه السیاسه، ج1، ص28
11 – ابن اثیر، اسد الغابه، ج2، ص215
12 – همان
13 – ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص608
14 – المعارف، ص242
15 – تاریخ یعقوبی، ج2، ص47-48
16- ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص41
17- سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص287
18 – کنز العمال، ج12، ص687
19 – نویری، نهایه الارب، ج4، ص323
20 – اقطاع، اصطلاحی در امور ارضی، مالیاتی و دیوانی در قلمرو اسلام.
21 – بلاذری، فتوح البلدان، 1337 ش، ص389
22 – مفید، الجمل، ص131
23- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ص143
24 – ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص601
25 – مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص15
26 – تاریخ مدینه دمشق، ج20، ص362
27 – همان، ص366
28 – همان، ص363