استاد مهدی طائب

پایگاه نشر آثار استاد مهدی طائب

پرونده ویژه | شرایط سخت برای ائمه(ع) در زمان بنی‌عباس

  • ۵۵۷

بنی‌امیه با این‌که اطلاعات داشتند بنی‌عباس بعد از آن‌ها  به قدرت می‌رسند، با آن‌ها برخوردی نداشتند. وقتی بنی‌امیه می‌دانند بنی‌عباس به قدرت می‌رسند و خبر و اطلاعات موثق هم دارند، در جهت کشتن محمدبن علی بن عبدالله بن عباس اقدامی انجام نمی‌دهند.

 

پایگاه اطلاع‌رسانی استاد مهدی طائب؛ بنی‌امیه یک تداوم بود. اگر ادعا شود در حوادثی که بعد از رسول خدا(ص) به وجود آمد، یهود نقش دارد، اوج این نقش را باید در ظهور و بروز بنی‌امیه و حادثه عاشورا پیدا کرد. اگر جریانی قصد براندازی بنی‌امیه را داشته باشد، بنی‌امیه باید به‌شدت با آن جریان برخورد کند.

بنی‌امیه با جریان اهل‌بیت(ع) چگونه برخوردی داشتند؟ برخورد آن‌ها خیلی شدید بود و اهل‌بیت(ع) را تحت فشار شدید قرار داده بودند. حال سؤال می‌شود بنی‌امیه از جریان بنی‌عباس چه اندازه اطلاعات داشتند و چه کسی به بنی‌امیه در مورد جریان بنی‌عباس خبر داده بود و بنی‌امیه به چه میزان علیه بنی‌عباس اقدام کرده بودند؟ بنابراین همچنان‌که قبلا گفته شد، باید زمینه پیدایش بنی‌عباس را به‌دقت مورد بررسی قرار داد.

تاریخ مصرف بنی‌امیه در حال اتمام بود؛ منتهی دلیل آن خیلی دشوار بود. بعد از حادثه عاشورا عنوان اهل‌بیت رشد کرد و مردم به اهل‌بیت(ع) تمایل پیدا کرده بودند. یهودیان از قبل برای اتخاذ این قضیه، برنامه‌ریزی کرده بودند و اهل‌بیت دروغین ساخته بودند و بنی‌امیه توجیه بودند که نباید با اهل‌بیت بدلی کاری داشته باشند.

بنی‌امیه با این‌که اطلاعات داشتند بنی‌عباس بعد از آن‌ها  به قدرت می‌رسند، با آن‌ها برخوردی نداشتند. وقتی یهود از تولد حضرت رسول(ص) اطلاعات دارند، تمام سعی خود را جهت ترور ایشان گذاشتند؛ اما در زمان مورد بحث، وقتی بنی‌امیه می‌دانند بنی‌عباس به قدرت می‌رسند و خبر و اطلاعات موثق هم دارند، در جهت کشتن محمدبن علی بن عبدالله بن عباس اقدامی انجام نمی‌دهند. لذا با توجه به این‌که از همان زمان بنی‌امیه، اتصال بنی‌امیه به یهود کشف شد، معلوم می‌شود این حرکت چقدر دقیق توسط یهود برنامه‌ریزی شده است.(1)

 

تلاش بنی‌عباس برای منحرف کردن عنوان اهل‌بیت

عنوان اهل‌بیت برای ائمه(ع) ثابت بود و بنی‌عباس هم با عنوان اهل‌بیت در رأس قدرت قرار گرفتند. بنی‌عباس تلاش داشتند عنوان اهل‌بیت را از امام صادق(ع) به‌سمت دیگری منحرف کرده و بر افراد دیگری منطبق سازند.

روایتی وجود دارد که عمرو بن ابی المِقدام آن را نقل می‌کند. بحثی پیرامون این راوی وجود دارد که این فرد از بُتریّه بود. بتریه کسانی هستند که بین خلیفه اول و دوم و بین علی بن ابی طالب(ع) و اهل‌بیت(ع) جمع کرده و می‌گویند: هم خلیفه اول و دوم بر حق هستند و هم علی بن ابی طالب(ع) و اهل‌بیت(ع).

عمروبن ابی المقدام می‌گوید: من در حال طواف بودم و همین‌طور منصور دوانیقی هم مشغول طواف بود. یک‌مرتبه فردی فریاد زد و خطاب به منصور می‌گفت: به داد من برس. منصور جریان را از او پرسید و او گفت: برادرم شبانگاه وارد خانه این دو نفر شده و از منزل آن‌ها بیرون نیامده بود تا این‌که جنازه اش در فلان منطقه پیدا شده است.

منصور آن دو نفر را بازداشت کرد و به آن‌ها گفت: آیا ادعای این مرد در مورد ورود برادرش به خانه شما صحیح است؟ آن دو نفر گفتند: بله. منصور پرسید: پس چه شد؟ گفتند: با ما کار داشت و لذا وارد خانه ما شد. ما او را تحویل گرفتیم و از خانه بیرون آمدیم و او را به فلان منطقه رساندیم؛ اما دیگر از او خبری نداریم.

منصور گفت: فردا بیایید تا جواب بدهم. فردای آن روز منصور، امام صادق(ع) را هم احضار کرد و به حضرت گفت: یا جعفر إقضِ بینهم؛ حکم کن. حضرت ماجرا را از آن دو مظنون پرسید و آن‌ها همان جواب را مطرح کردند. حضرت فرمودند: پیامبر(ص) فرموده است: هرکس شبانگاه وارد خانه دیگران شود(یعنی مهمان آن‌ها شود)، دیگران ضامن خون او هستند تا این‌که سالم به خانه خودش برگردانند و اگر کشته شد، آن دیگران ضامن هستند.

حضرت در ادامه فرمودند: شمشیر را بیاورید و این دو را گردن بزنید. در مدت زمانی که قرار بود شمشیر آورده شود، یکی از آن دو نفر گفت: یابن رسول الله! من او را نکشتم؛ بلکه دوستم او را کشت. حضرت پرسیدند: تو چه کردی؟ آن فرد گفت: من فقط او را نگه داشتم تا مقاومت نکند؛ ولی دوستم او را کشت. آن دیگری نیز به قتل اقرار کرد و گفت: دوستم او را نگه داشت و من او را به قتل رساندم.

حضرت فرمودند: گردن مباشر در قتل باید زده شود و دیگری باید تا ابد، محبوس و زندانی شود؛ به‌علاوه اینکه، سالیانه پنجاه ضربه شلاق نیز بر او زده شود.(کافی، ج7، صص287-288)

از این روایت معلوم می‌شود بنی‌عباس در ابتدای امر برای اینکه بر امور مسلط شوند و وجهه خوبی بین مردم پیدا کنند، حضرات معصومین(ع) را در کنار خودشان قرار می‌دادند تا عنوان اهل‌بیت به بنی‌عباس هم منتقل شود.(2)

 

شرایط سخت برای ائمه(ع) در زمان بنی‌عباس

امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) در مدینه آزاد بودند و کسی برای ارتباط داشتن با حضرات مشکلی نداشت؛ اما در زمان بنی‌عباس ابتدا امام صادق(ع) را محدود کردند. وضع به‌گونه‌ای شد که افراد در قالب مشاغل مختلف مثل خیارفروشی به امام خود نزدیک می‌شدند تا مسائل خود را مطرح کنند.

کم کم در مناطقی مثل کوفه، بصره، مکه و خراسان هم محدودیت‌هایی شروع شد. البته حضرات معصومین(ع) شبکه مخفی شیعیان را به‌روز کردند. مسئله فقهی «تقیه»، از دوران بنی‌عباس شدت پیدا کرد؛ درحالی‌که تقیه در دوران بنی‌امیه به شدتِ دوران بنی‌عباس نبود. اهل‌بیت(ع) در زمان بنی‌عباس، به اصطلاح امروز، حفاظت را بالا بردند.

عنوان رافضی در زمان بنی‌امیه کمتر استعمال می‌شد؛ ولی بنی‌عباس آن را زیاد مطرح کرده و گفتند: کسانی که خلفای سه‌گانه را لعن کنند، رافضی‌اند. به‌همین‌جهت، فشارها و محدودیت‌ها شدت پیدا کرد و در نتیجه، شبکه اهل‌بیت(ع) بایستی پنهانی‌تر عمل می‌کرد.

حفاظت خیلی سخت شده بود؛ تا جایی که امام صادق(ع) حتی به زراره نفرمودند که بعد از ایشان، چه کسی امام جامعه است؟ زراره 6 ماه بعد از امام صادق(ع) از دنیا رفت. بعد از شهادت امام صادق(ع) اوضاع به‌هم ریخت و اصحاب مردد بودند.

این داستان نیز نقل شده است که منصور برای فرماندار مدینه نوشت تا بررسی کند که امام صادق(ع) به چه کسی وصیت کرده است؟ وقتی حضرت به شهادت رسیدند، فرماندار مدینه آمد و گفت: آیا جعفر بن محمد وصیت هم کرده و کسی را وصی خود قرار داده است؟

گفته شد: بله. فرماندار گفت: به چه کسی وصیت کرده است؟ وصیت‌نامه را باز کردند و دیدند 5 نفر را وصی خود قرار داده است: یکی خلیفه مسلمین، دوم فرماندار مدینه، سوم قاضی القضات، چهارم همسر و پنجم فرزندشان و فرمودند: هرکدام توانستند. فرماندار مدینه به منصور نامه نوشت که یا باید گردن تو را بزنم و یا گردن خودم را و یا گردن قاضی القضات یا گردن بقیه را!

از این جریان فهمیده میشود که این زمان با زمان بنی‌امیه فرق کرده بود. همه میدانستند جانشین امام سجاد(ع) امام باقر(ع) است - حتی هشام بن عبدالملک هم میدانست - اما در زمان امام صادق(ع) حتی زراره هم نمیدانست. در احوالات زراره نوشته‌اند که هنگام مرگ، قرآن را روی سینه خود گذاشت و گفت: خدایا من در حال احتضارم و کسی را بعد از امام صادق(ع) امام میدانم که در این قرآن معرفی کردی و من او را نمیشناسم. سپس از دنیا رفت.

روایت میگوید: «من مات و لم یَعرِف امامَ زمانِه مات مِیتةَ الجاهلیة»؛ لذا زراره گفت: خدایا من امام بعد از امام صادق(ع) را به اسم نمیشناسم؛ ولی هرکس که تو در قرآن او را به‌عنوان امام معرفی کردی، من هم قبول دارم. وضع به‌گونه‌ای بود که امام صادق(ع) حتی برای زراره هم نفرمودند که امام بعد از ایشان کیست؛ چون زراره از طرف امام(ع) در دستگاه حاکمه است و ممکن بود ناخودآگاه نام امام بعدی از دهانش بیرون بیاید. این‌قدر خطر به امامت نزدیک شده بود؛ ولی امام، مظهر مکر الهی است و بهتر میداند که چگونه باید کار کند.(3)

انتهای پیام/

پی نوشت؛

1 - جلسه هفتادویکم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1396/09/29)

2 - جلسه شصت‌ونهم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1396/08/10)

3 جلسه شصت و هفتم تاریخ تطبیقی استاد مهدی طائب(1396/07/26)

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی