استاد مهدی طائب

پایگاه نشر آثار استاد مهدی طائب

گزارش | هجرت ابراهیم(ع) به عراق، مصر و فلسطین

  • ۵۲۱

بعد از این‌که نمرود نتوانست ابراهیم(ع) را به صورت فیزیکی حذف کرده و بکشد، او را به منطقه‌ای که امروز به نام مسجد سهله است، تبعید کرد. آن حضرت به همراه تعدادی نیرو، مأمور به هجرت بزرگ شد.

 

پایگاه اطلاع‌رسانی استاد مهدی طائب؛ پس از حادثه طوفان، تا زمانی که ماجرا یاد افراد بود، خوب بودند؛ اما به تدریج، آن را فراموش کردند. پس از تکثیر نسل و زاد و ولد، شیطان دوباره یار‌گیری کرد و چهار یا پنج نسل که گذشت، ناگهان اوضاع زمین دوباره خراب شد.

زمانی که حضرت ابراهیم(ع) به دنیا آمد(و یا در دورانی که مادرش به او باردار بود) پدرش از دنیا رفت. مادر آن پیامبر الهی با عمویش ازدواج کرد و حضرت ابراهیم(ع) در خانه عمو، بزرگ شد؛ در نتیجه، عمو پدر مولِّد ایشان نبود، بلکه پدر مربّیش بود. اما این پدر مربی، بت‌ساز و مشاور نُمرود بود.

خدای متعال به ابراهیم(ع) امر نمود تا به اصلاح جامعه که در آن، آفتاب‌پرست و ستاره‌پرست و ماه‌پرست و بت‌پرست، و از طرفی، خدای بزرگی به نام نمرود سر برآورده بودند، بپردازد. آن افرادِ غیر موحد، نسل پنجم اشخاصی بودند که سوار بر کشتی نوح(ع) بودند.

ابراهیم(ع) ابتدا به سراغ کسانی رفت که می‌گفتند پروردگار ما آفتاب است. دقت کنیم که بین «الله» و «رب» تفاوت هست؛ «الله» مُوجِد کل خلایق است، اما «رب» به معنای پرورش دهنده و رشد دهنده است.

ما اصولا در عالم کسی را نداریم که «الله» را انکار کند، اما در این‌که عالَم را چه کسی اداره می‌کند، اختلاف است؛ یک دیدگاه، دیدگاه موحدین است که می‌گویند: همه کارها در دست خود خداست؛ اما خدا ملائکه را آفریده است که آن‌ها اسباب جریان اراده الهی‌اند.

در مقابل، فرزند آدم(ع) هم «الله» را انکار نکرد، اما به جای سیستم ملائکه، بت را درست کرد؛ لذا به عنوان مثال، بت باران به وجود آمد و به تدریج هم، برای هر روز از سال و برای هر ساعتی از روز، بت مخصوصی به وجود آوردند. بت‌پرستانی که در حال حاضر در هند هستند، سیصد و شصت میلیون بت دارند. البته این بت‌ها فضای زیادی را اشغال نمی‌کنند؛ و چه بسا بعضی از آن‌ها، به اندازه ناخن هستند.

به هر حال، موقعی که ابراهیم(ع) با آفتاب‌پرستان روبه‌رو شد، گفت: مگر شما نمی‌گویید که خورشید رب‌العالمین است؟ گفتند: بله. ابراهیم(ع) گفت: زمانی که شب فرا می‌رسد، چه کسی دنیا را اداره می‌کند؟ آن‌ها نتوانستند جواب ابراهیم(ع) را بدهند. ابراهیم(ع) فرمود: من چیزهای زوال‌پذیر را دوست ندارم.

ابراهیم بت شکن

حضرت ابراهیم(ع) با سخنان خود، این حقیقت را در میان مردم جا انداخت که آن‌ معبودها مدیر نیستند.

بعد از این قضیه، ابراهیم(ع) سراغ خود نُمرود رفت. قبلا به نمرود خبر داده بودند که ابراهیم(ع) در اجتماع، سخنان مخالفی دارد. نمرود از حضرت ابراهیم(ع) پرسید: اگر من خدا نیستم، پس چه کسی خداست؟ آن پیامبر الهی پاسخ داد: خداوند کسی است که این دنیا را مدیریت می‌کند.

نمرود گفت: خدای تو چه کاری می‌کند که من نمی‌توانم آن را انجام بدهم؟ ابراهیم(ع) پاسخ داد: خدای من زنده می‌کند و می‌میراند. نمرود گفت: من هم توانایی انجام این کار را دارم. سپس دو زندانی را احضار کرده، یکی را گردن زد و دیگری را آزاد کرد و گفت: دیدی که من هم زنده کرده و می‌میرانم! در این‌جا حضرت ابراهیم(ع) با نمرود وارد بحث نشد؛ چرا که بحث با نمرود، نفعی نداشت و باعث می‌شد این بحث‌ها چندین سال بدون نتیجه ادامه یابد.

در ادامه، ابراهیم(ع) گفت: خدای من کسی است که خورشید را از مشرق در ‌می‌آورد و به مغرب می‌برد؛ اگر تو توانایی داری، عکس آن را انجام بده. نمرود نتوانست برای این سخن جوابی پیدا کند.

بعد از این اتفاق، ابراهیم(ع) به سراغ بت‌ها رفت و روزی که مردم برای گردش به بیرون از شهر رفته بودند، همه آن‌ها را با تبری نابود کرد و سپس آن را به گردن بت بزرگ انداخت. وقتی مردم از گردش برگشته و دیدند که بت‌ها نابود شده است، گفتند: « ... مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء/ 59). سپس گفتند: احتمالا کار ابراهیم است، زیرا او همیشه درباره بت‌ها بد می‌گفت.

زمانی که حضرت ابراهیم(ع) را احضار کردند، گفت: «... بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ» (انبیاء/63). حاضرین گفتند: بت‌ها که نمی‌توانند صحبت کنند و یا از خودشان دفاع کنند. ابراهیم (ع) گفت: بت‌هایی که نمی‌توانند صحبت کنند و یا از خودشان دفاع کنند، چگونه می‌توانند حاجات شما را برآورده کنند؟! وقتی منطق ابراهیم(ع) را شنیدند، به خودشان آمدند: «فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ» (انبیاء/64).

نمرودیان تصمیم گرفتند که حضرت ابراهیم(ع) را به خاطر توهین به بت‌ها مجازات کنند. آتش بسیار بزرگی را فراهم کردند تا آن پیامبر الهی را به آتش بیندازند: «قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ»(انبیاء/68). ولی خداوند دستور داد تا آتش، سردی و سلامتی برای ابراهیم (ع) باشد: «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ»(انبیاء/69). خداوند آتش را برای ابراهیم(ع) سرد گردانید تا برای کسانی که شاهد ماجرا بودند، اتمام حجت کند.(1)

 

حرکت عمومی برای سوزاندن ابراهیم(ع)

افراد زیادی برای سوزاندن حضرت ابراهیم(ع) از اطراف و اکناف آمده بودند. برای تمامی مناطقِ بت‌پرست القا شده بود که این بی‌احترامی به بت‌ها باعث می‌شود که آن‌ها علیه شما خشم بگیرند؛ فلذا کسانی که برای آتش زدن آن پیامبر الهی آمده بودند، قصد قربت داشتند.

کشاورزی که اعتقاد دارد باران توسط فلان بت نازل می‌شود، اگر برایش وانمود شود که خشم این بت، موجب می‌شود که دیگر باران نیاید، همه تلاش خودش را بر این می‌گذارد که رضایت آن بت را جلب کند. در ماجرای حضرت ابراهیم(ع) هم برای همه وانمود کردند که جلب رضایت بت‌ها بستگی به این دارد که اهانت کننده را مجازات کنند.

بنابراین، هر کس برحسب توانش هیزم آورده بود و کثرت هیزم، نشانگر کثرت جمعیت مخالف بود. البته همه این جمعیت در تردید بودند، چرا که بت‌ها توسط ابراهیم(ع) از بین رفته بود و آن پیامبر الهی، شبهه‌ای را مطرح کرده بود مبنی بر این‌که اگر این بت‌ها واقعاً قدرتمند هستند، چرا از خودشان دفاع نمی‌کنند؟

 

معجزه سالم ماندن در درون آتش

آنچه که باعث می‌شد تردید مردم، به سمت ایمان به ابراهیم(ع) سوق پیدا کند، این بود که آن پیامبر بزرگوار، معجزه‌وار و نه سحروار از این مهلکه نجات پیدا کند. ما این را با تحقیق فهمیدیم که سحر نمی‌تواند شیئی را در بین آتش، سالم نگه دارد، در حالی که ابراهیم(ع) درون آتشِ روشن تا پایان سالم ماند. پس برای مردم معلوم شد زنده ماندن آن پیامبر الهی، از روی معجزه بود، نه سحر؛ و با این اتفاق، کفه یقین آن‌ها نسبت به تردیدشان سنگینی کرد.

مردمی که برای سوزاندن ابراهیم(ع) از نواحی مختلف جمع شده بودند، به وطنشان برگشته و از آنچه دیده بودند، به دیگران گزارش دادند. به این ترتیب، حضرت ابراهیم(ع) برای محیط جانبی اسطوره شد و به همین جهت، نُمرود دیگر نتوانست آن پیامبر را بکشد، چرا که افکار عمومی اجازه چنین کاری را به او نمی‌داد.

 

هجرت بزرگ ابراهیم(ع) و سکونت در فلسطین

بعد از این‌که نمرود نتوانست ابراهیم(ع) را به صورت فیزیکی حذف کرده و بکشد، او را به منطقه‌ای که امروز به نام مسجد سهله است، تبعید کرد. آن حضرت به همراه تعدادی نیرو، مأمور به هجرت بزرگ شد، و در این هجرت، در هیچ نقطه‌ای با مقاومت منفی روبه‌رو نشد، چرا که خاطره او مبنی بر نسوختن در آتش، در ذهن‌ها مانده بود.

حضرت ابراهیم(ع) به شمال عراق رفت. سپس به حجاز آمد و از حجاز هم به مصر عزیمت نمود. پادشاه و رئیس مصر، ابراهیم(ع) را مورد احترام و تکریم قرار داد و هاجر را به او هدیه داد.

حضرت ابراهیم(ع) در این هجرت بزرگ، دعوت را به همه جا برد و مورد استقبال هم قرار گرفت؛ اما وقتی به سرزمین فلسطین فعلی رسید، از جانب خداوند مأمور به توقف شد.

فلسطین، مثلث ارتباطات آن روز دنیا بود، چرا که همه کاروان‌های تجاری، به نوعی از آن منطقه عبور می‌کردند. هر کس که در آن‌جا مستقر بود، می‌توانست فرهنگش را توسط کاروان‌ها به سایر نقاط  صادر کند؛ و به همین جهت بود که خدای متعال به ابراهیم(ع) دستور داد تا در آن منطقه ساکن شود.

سرزمین فلسطین، اولین نقطه انتشار بدون تهدید دین روی زمین، بعد از طوفان نوح بود و به همین جهت که آن‌جا برای ابراهیم(ع) امن بود، نامش را اورشلیم و یا اورسلیم گذاشتند. اور، نام شهری بود که ابراهیم(ع) را آن‌جا درون آتش انداختند. وقتی به فلسطین آمد، به دلیل امنیتش، نام آن را اور‌سلیم گذاشتند که به معنای اور بی‌خطر است.(2)

انتهای پیام/

منابع؛

1 - جلسه ششم تاریخ تطبیقی، استاد مهدی طائب(1393/07/01)

2 - جلسه هفتم تاریخ تطبیقی، استاد مهدی طائب(1393/07/08)

نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی