-
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ
-
۱۰۶۳
در ابتدا که ملائک، خلقت انسان را دیدند، اعتراض کردند، اما موقعی که حقیقت را دریافت کردند، متوجه شدند که اگر انسان خلق نمیشد، آنها در همان مرحله تسبیح و تقدیس گذشته باقی میماندند.
پایگاه اطلاعرسانی استاد مهدی طائب؛ اولین داستانی که خداوند متعال در قرآن نقل کرده، داستان حضرت آدم(ع) است که در آیه 30 سوره بقره آمده است(1) «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون؛ و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفهای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) میدانم که شما نمیدانید.»بقره/30
پرسش نخست
اینجا سؤالی مطرح میشود که چرا خداوند متعال اعتراض ملائکه را برای ما بیان میکند «... قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ...» (همان). فرشتگان بر چه اساسی گفتند که انسان در زمین فساد میکند و خون خواهد ریخت؟ مگر ملائک قبلا انسان را رؤیت کرده بودند؟ اگر قبلا انسان را رؤیت کرده بودند که خداوند به آنها نمیفرمود «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»(همان). آیا انسانی که خداوند در این آیات از او نام میبرد، انسان اولیه بوده و یا قبل از او هم انسانی بوده است؟
جواب این سؤال را با مقدمهای کوتاه بیان میکنیم: از مجموعه آیات قرآن استفاده میشود که تمام اجزای این عالم بر اساس نظم و محاسبه دقیق جریان دارد و تنها موجود و مخلوقی که میتواند در این مجموعه منظم دخل و تصرف کند، انسان است. بقیه مخلوقات این عالم، همگی جزئی از اجزای این عالم هستند.
خداوند متعال به ملائک گفت «من میخواهم در روی زمین برای خود جانشین بگذارم» باید دانست که تفاوت جانشین با مخلوقات دیگر در مشیّت است. خداوند متعال فعال ما یشاء است(هر چه را که اراده کند، انجام میدهد) و انسان هم که جانشین خدا در روی زمین است، در حد خود فعال ما یشاء است؛ اما ملائک و حیوانات و سایر موجودات، فعال ما یشاء نبوده، بلکه همیشه ثابت هستند.
اعتراض ملائک هم ناظر به همین ویژگی انسان بود. گفتند: انسان که فعال ما یشاء است، با ارادهای که دارد نظم را در روی زمین بر هم خواهد ریخت. (لازم به ذکر است: کلمه «فساد» هم دقیقا به معنای به هم ریختن یک مجموعه منظم است؛ لذا وقتی ملائک به پروردگار گفتند: أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء، خدای متعال مفسد بودن انسان را انکار نکرد؛ اما سخن این بود که انسان، مفسدِ مشروط است؛ بدین معنا که اگر بداند و عالم شود که در روی زمین چه باید بکند، دیگر مفسد نخواهد بود. پس اعتراض ملائک در صورتی درست بود که خلیفه خداوند در روی زمین جاهل باشد؛ ولی اگر عالم شد دیگر مفسد نخواهد بود).
پرسش دوم
سؤال دیگری که مطرح میشود، اینکه ملائک از کجا به خونریز بودن انسان پی بردند؟
جواب این است که انسان چون نماینده خدا در روی زمین است، باید در حد خود واجد صفات و اَسمای پروردگار باشد. یکی از اسمای خداوند متعال، «عزیز» و به این معناست که او کسی را همردیف خود نمیپذیرد. اسم دیگر خداوند، «مَلِک» و به معنای پادشاه است. وجود این اسما و صفات در وجود انسان باعث میشود که بر روی زمین، درگیریها و نزاعهایی بین انسانها برای برتریجویی ایجاد شود که نتیجه آن، خونریزی است.
فضیلت عبادت انسان بر ملائکه
ملائک پس از اعتراض به اِفساد و خونریزی انسان، به خداوند گفتند: ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم: « ... وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»(بقره/ 30). خداوند در جواب گفت: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» (همان)؛ یعنی: من چیزهایی را میدانم که شما نمیدانید.
فضیلت انسان بر ملائک این است که انسان با وجود خواستهها و غرایز مادی، خدا را تسبیح و تقدیس میکند. تسبیح و تقدیس ملائک که فاقد غرایز و خواستههای مادی هستند، به اندازه ارزش تسبیح و تقدیس انسان نیست.
مراد از علم اَسما
در آیه بعدی خداوند میفرماید «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها...» (بقره/ 31). خداوند قبل از اینکه انسان را به زمین بفرستد، علم اسما را به او تعلیم کرد. حال ببینیم مراد از علم اسما چیست؟
ما همه امور را به اسم میشناسیم، اما باید توجه داشت که از طریق اسم به مُسَمّا میرسیم. اسم همان است که تمام ماهیت را در خود داشته باشد؛ بنابراین معنای اسما در این آیه شریفه، درک در آخرین مرتبه نسبت به آن است؛ یعنی اسمی که جهلی در آن نیست. به همین جهت زمانی که آدم(ع) از بهشت به زمین میآید، همه چیز را با همه روابطش میشناسد. لذا تصرفات چنین شخصی چون از روی علم است، دیگر مفسدانه نخواهد بود.
در جلسات گذشته بیان شد که خداوند متعال، تاریخ را از نقطه آغاز خلق بشر، یعنی از همان زمان گفتوگوی خود با ملائک بیان کرده است. همچنین گفتیم: هر نکتهای که در قرآن آمده، حتما درسی برای ما داشته است. در قرآن لهو و لعب و مطلب بیفایده وجود ندارد، بلکه هر چه که هست، بیانی برای هدایت انسانها میباشد.
حکمت سجده ملائکه در برابر انسان
در جریان خلقت آدم(ع) ملائک امر به سجده شده و سجده کردند و حکمت سجده خود را هم فهمیدند. حکمتش این بود که اگر این موجود(انسان) خلق نمیشد، وصول به مراتبی از کمال برای ملائک حاصل نمیشد.
البته در اینکه ملائک هم قابلیت رسیدن به کمال را دارند یا اینکه همیشه ثابت هستند، بحث وجود دارد. ما قصد ورود به این بحث را نداریم، چون جزء ملائک نیستیم تا بخواهیم بفهمیم اقتضایمان چیست و چگونه باید عمل بکنیم. بنابراین این بحث برای ما بیفایده خواهد بود. اما یک بحث کلی وجود دارد که مفید است و آن اینکه ما سوی الله همگی محدودند و از توسعه وجودی آنها به کمال تعبیر میشود.
این کمال فقط از سوی کسی اعطا می شود که خودش دارای کمال است. وجودی که در این عالم اولاً و بالذات دارای کمال، بلکه دارای تمامِ کمال است، خدای متعال میباشد. هر موجودی هم به میزان ارتباطش با خداوند، به کمال میرسد. بر این اساس، ملائکه الهی هم به هر مقدار که در این عالم ذکر میگویند، به همان میزان کمال پیدا میکنند.
البته ملائک قبل از خلق آدم هم تسبیح و تقدیس میکردند، اما با خلق آدم(ع) این تسبیح و تقدیس وارد مرحله جدیدی شد؛ چرا که آن ملائک هم در این عالم زندگی میکنند، بنابراین موقعی که این خلق جدید میآید، وضعیتی پیش میآید که آنها هم در این وضعیت جدید میتوانند به کمال بالاتری برسند؛ مثلا زمانی که پیامبر اکرم(ص) تسبیح و تقدیس خداوند را میگفت، همه ملائک با او همنوا شده و تسبیح میگفتند و به این ترتیب با او به کمال برتری میرسیدند.
در ابتدا که ملائک، خلقت انسان را دیدند، اعتراض کردند، اما موقعی که حقیقت را دریافت کردند، متوجه شدند که اگر انسان خلق نمیشد، آنها در همان مرحله تسبیح و تقدیس گذشته باقی میماندند.
منبع: جلسه دوم درس خارج تاریخ تطبیقی حجتالاسلام والمسلمین مهدی طائب(1393/02/21)
پی نوشت؛
1 - در آینده بحثی خواهیم داشت درباره اینکه قرآنی که الآن موجود است، توسط چه کسی جمعآوری شده است؟ فعلا اجمالا میگوییم که ما معتقد هستیم: این قرآن، همان قرآنی است که امیرالمؤمنین (ع) جمع کرده است. یکی از ادله ما بر این ادعا، همین منظم بودن نقل تاریخ در قرآن است. یک شخص عادی نمیتوانست قرآن را به این شکل جمعآوری کند.